مخزن کتابخانه خوشبختی

خدا رو شکر می کنیم که یک بهار دیگه رو با دوستانمون شروع کردیم و این بهار آغازی به سوی آگاهی بود به امید اینکه با دانایی بیشتر بهتر زندگی کنیم. مطالعه کتاب سطح آگاهی انسان رو بالا می بره و دونستن اینکه انسانهای دیگه چه کتابهایی میخونن میتوهنه به شناخت ما از دوستان و کسایی که باهاشون در ارتباطیم کمک کنه. حالا ماامیدواریم با دونستن سلیقه دوستانمون و مطالعه کتابهایی که معرفی کردند سال بهتری در کنار دوستانمون با دانش و تجربه و افق های فکری روشن تر داشته باشیم.

ما دخترخاله ها وظیفه خودمون میدونیم از همه دوستانی که در پربار شدن کتابخانه خوشبختی نوروز ۹۲ ما رو یاری کردند سپاسگزاری کنیم و برای همه شون زندگی رو کتابی سرشار از اوراق طلایی آرزو کنیم.

در پایان لیستی از کتابهای دوستان که در هر روز معرفی شده برای دانلود میذاریم تا ما و شما با دسترسی راحت تر و نظم بیشتری بتونیم تو ماههای آینده اونها رو مطالعه کنیم.

مخرن کتابخانه خوشبختی

 

به پایان آمـــــد این دفتر

حکایت همچنان باقیست...

دوستامون رو با کتابهای خوب آشنا کنیم...

 

آگاتا کریستی


منم می خوام یکی از نویسنده های مورد علاقمو براتون معرفی کنم که اگر شما هم دوست داشتین و به این موضوعات علاقمند هستید آثار این نویسنده بزرگ رو بخونید.
نویسنده ای که من خیلی کتاباشو دوست دارم آگاتا کریستی هستش که همه ما به اسم دو شخصیت مهم کتاباش یعنی آقای پوآرو و خانوم مارپل میشناسیم.اگر شما عاشق معما و آثار  جنایی-پلیسی هستین که جذاب هم باشه بهتون پیشنهاد میکنم کتابای آگاتا کریستی رو از دست ندین.از کتابای این خانم هر کسی یه دیدگاهی برداشت میکنه...من خودم این جوری به آثارش نگاه میکنم که اولا باعث به کار گرفتن مغز آدما واسه حل معماها میشه و باعث میشه به یک قضیه از چند طرف نگاه کنیم و راههای مختلف رو در نظر بگیریم.دوم این که به ما نشون میده به خاطر قشنگی و زشتی، خوش اخلاقی و بداخلاقی و... در مورد دیگران قضاوت نادرست نکنیم و واقعیت ها رو همون طوری که هست بپذیریم.
بعضی از کتابای این نویسنده رو معرفی میکنم که اگر دوست داشتید بخونید:
چرا از اِوانس نپرسیدند؟
نوشابه با سیانور
دست پنهان
قتل در قطار سریع السیر شرق
جسدی در کتابخانه
الهه انتقام
و...
آگاتا کریستی کتابهای زیادی داره اما واسه شروع فعلا همینا کافیه تا ببینید واستون جذاب هست یا نه!؟!
اینم از نویسنده مورد نظر من.امیدوارم اگر خوندید لذت ببرید. شاد باشید.

چند کتاب این بار برای همه ...

کتابهای امشب رو مریم جان برامون معرفی کرده.البته از اونجایی که اولش درست متوجه ماجرای طرح عید ما نشده بود ، سبک معرفیش زیاد سبک یک پست منسجم رو نداره و بیشتر یک کامنت است.اما از اونجایی که اینجا قرار نبود ما سبک یا شیوه خاصی رو برای معرفی کتابها داشته باشیم ، کامنتش پیش ما محفوظ موند تا امشب.حتی جالب اینجاست که توی کامنتای پست قبل مریم نوشته ناراحت که نتونسته توی طرح عید ما شرکت کنه. ولی خب ما هیچ کامنتی رو که حاوی معرفی کتاب بود جا ننداختیم و همه به نوبت روی خروجی وبمون قرار گرفته و میگیرند.

برای مریم و تک تک عزیزانش آرزوی یه سال پر از سلامتی و شادی داریم.


من رمانهای دانیل استیل رو عاشقشونم...محشرهستن..انگشتر..هدیه..جانی فرشته..پیمان وخیلی رمانهای دیگه اش..دش که فکر میکرد قرار نذاریم کتابهاش رو ولی ما هیچ کامنت حاوی معرفی کتابی رو حذف نکردیم .برای مریم عزیز آرزوی یه سال پر از آرامش رو داریم و امیدواریم خودش و تک تک عزیزانش امسال تنشون سالم باشه و دلشو

الان هم که دارم کلیدر جلد سومش رو میخونم تا عید ببینم چقدرمیتونم بخونم توی عید اصلا نخواهم خوند وبعد کلیدرهم میخوام آتش بدون دود نادرابراهیمی رو بخونم..
کتاب باردیگرشهری که دوست داشتم نادرابراهیمی هم قشنگه صفحاتش کمه اما خیلی عمیقه..
صحیفه سجادیه مجموعه دعاهای امام سجاد عالیه من فکرکنم 6 بارخوندمش.. هردفعه تازه اس ونهج البلاغه هم که دیگه جای خودشو داره
پله پله تا ملاقات خدا زرین کوب هم قشنگه
ازجلال آل احمد هم خوندم خسی درمیقاتش هی بدک نیست ولی بقیه کتابهاشو خوشم نیومده...
رمان سهم من هم خوبه ازنت میتونید دانلود کنید بخونید..وازصادق هدایت هم خوندم ولی بوف کور رو پیشنهاد میکنم...سووشون رو هم خوندم اما زیاد چنگی به دلم نزد..
و.........همه این کتابها یک طرف کتابهای عالی وبدون نقص دکترعلی شریعتی یک طرف ..اکثرکتابهای ایشونو خوندم...
جاذبه ودافعه شهید مطهری هم خوبه..
***
با اتفاق بدی که برای هموطنان جنوبیمون افتاده هیچی نمیتونیم بگیم. اینجور وقتها هرچی که بگی یجور دلداری شعارگونه است.
خواهش میکنیم فاتحه ی برای رفتگان و سوره حمدی برای مجروحان و آرامش قلب بازماندگان بخونید.

تاوان

و این هم آخرین شبی که با سلیقه ی کتابخوانی سوری جون همراهیم....

ســـــــــــــــــــــایه خیال

باز هم یک دنیا ازش بابت هدیه کردن این همه دنیایی رنگ و وارنگ ممنونیم و امیدواریم دنیاش به زیبایی دنیایی پریان باشد.



فکر کنم کتاب رمان هم معرفی کنم بد نباشه .رمان خوانهای حرفه ای می تونند کتاب "تاوان" اثر یان مک اون و انتشارات نیلوفر رو بخونند .اول کتاب جذبتون می کنه وسطهاش کنجکاو می شید و اخرش تازه شوک وارد می شه و به خودتون که می آیید دهنتون باز مونده. البته این کتاب تابستان 91 چاپ شد و زمستان از قفسه کتاب فروشیها برداشته شد و ارشاد حق فروش رو گرفت زیراکه بد جوری سانسور نشده و همه موندند که این چظوری مجوز گرفته صدرصد طرف اصلا نخونده مجوز صادر کرده و دستش هم درد نکنه خدارفتگانش رو بیامرزه من که کیف کردم .و خوشحالم چند روز بعداز خوندش ارشاد جمعش کرد. در نتیجه پیداش نمی کنید

اتاقی از آن من

این شما و اینم سوری خانم با یه کتاب خانووووومانه!!!!

ســـــــــــــــــــــایه خیال


کتاب : اتاقی از آن من اثر ویرجینیا ولف این کتابی هست که برای همه بانوان ایرانی که واقعا نمی دونند چه بکنند و سرگردان هستند در دنیای زنانشون ، خبر ندارند چه نیروی دارند توصیه می کنم . چرا که تلنگلر خوبی هست امکان نداره از خوندنش کسی پشیمون بشه.

تعداد صفحاتشم 160 صفحه ست و مبلغش 3500.

داد بی داد

دیگه این شما و اینم سوری خانوم که با کتابهاشون کلی ما رو خوشحال کردن...


کتاب "داد بی داد" اثر "ویدا حاجبی تبریزی" است. این کتاب هم  مثل سفری در گردباد کم یاب هست ولی خوبه. این کتاب هم روایتی از زبان یک بانوی ایرانی است که مجاهدت و سرنوشتش را در زندانهای شاه روایت می کنه و این که هدفشون چی بوده و الان چی شدند. خیلی عالیه چون اینم روایتی واقعی است. به نظر من برای جوانها واجب هست به جای غر زدن از وضع کشورمون دنبال این کتابها باشند تا از جهالت دربیان، تا سوار موج جوزدگی نشن و دنباله رو هر گروهی هم باشند واقعا کور کورانه عمل نکنند وجو گیر نشند تا عاقبتشون نشه مثل این بیچاره های ویلان با آرمانهای پوچ و بی معنی که اکثرا هم سرخورده شدند.
دورانی بوده که در ایران ما احزاب و توده های فراوانی بودند و جوانها و دانشجوها هم همیشه چوب این گروهها رو خوردند و کورکورانه و بدون آگاهی فقط یه سری حرفهای شیک گولشون زده و دنیای خیالی براشون ترسیم کردند و عاقبت سرشون رفته بالای دار و دیگه به بهترینشون برچسب شهید زده شده.

سفری در گردباد

همونطور که دیشب گفتیم: کتاب امشب و سه شب آینده رو هم سوری بانوی عزیزمون برامون معرفی کردند.دیگه ما زیاده گویی نمیکنیم و دعوتتون میکنیم تا معرفی کتاب رو بخونید.

ســـــــــــــــــــــایه خیال


کتاب " سفری در گردباد " اثر یوگنیا س. گینزبرگ .این رو برای کسی توصیه می کنم که کنجکاو و عاشق اینه بدونه در دوران حکومت کمونیستی روسیه به رهبری استالین چه برسر زندانیها می یومده .یعنی بی رحمانه ترین و وحشیانه ترین دیکتاتوری و شکنجه ها در زندانهای استالین بوده روایتی واقعی اما وحشتناک .استالینی که از بچگی پدر و مادرش گذاشتند کلیسا تا درس روحانیت بخونه و انقدر جو کلیسا سنگین بوده و دیکتاتوری محض در درسهای دینی که عاقبت شده استالین کمونیست !!

خب شاید برای خیلیها بی معنی باشه ولی برای من که همیشه دنبال اینم چطور می شه یکی می شه که آدمهایی روان پریشی مثل استالین و هیتلر و صدام و و و دیوانه وار خکومت می کنند به مردمی و مردمم کور کور دنبال رو اونها ؟ به همین دلیل این جور کتابا برام جذبه داره و کنجکاویم رو رفع می کنه.

تاریخ مشروطه ایران

امسال وقتی طرح عیدمون رو اعلام کردیم از یکی از دوستامون بازخوردی گرفتیم که حسابی کیفمون رو  کوک کرد.

از امشب تا 4 شب دیگه کتابای که سوری بانوی عزیزمون معرفی کرده رو میخوایم بذاریم.

ازش یه دنیا بخاطر این همه محبتی که بهمون داشته ممنونیم و بیشتر تر ازش ممنونیم بخاطر دوستی صادقانه و صمیمت نابش.

ســـــــــــــــــــــایه خیال

برای سوری عزیز ، همسر گرامیشون و دخترگلش که توی چند پست قبلتر از این باهاش آشنا شدید سالی آرزومندیم پر از چیزهای خوبی که خودشون دوست دارند و برای رسیدن بهش دارن تلاش میکنند.


اولین کتاب خواندن به طور جدی رو ازراهنمایی شروع کردم چون قبل از اون کتابام در مورد جک و جونور بودند. در راهنمایی کتاب رمانی به اسم "دریاچه " اثر دافنه موریه رو خوندم و این کتاب رگه کتاب خوانی من رو استارت زد ....

چند روزه دارم فکر می کنم چه کتابی معرفی کنم و ناخوداگاه و اتوماتیک وار کتاب "تاریخ مشروطه ایران" نوشته احمد کسروی اومده به ذهنم .این کتاب رو باید اصلش رو که بدون سانسور هست رو  پیدا کنید اون وقته پی به ارزش کتاب خواهید برد و نشر امیرکبیر. به نظرم برای هر ایرانی لازمه مقداری از تاریخ نه زیاد دور که تاریخ همین نزدیکیهاش رو بدونه تا در برابر سوالهای فرزندانشان یا جهل اکاه باشه.این کتاب مرجع هست .برای کسانی که به تاریخ کشورشون علاقه دارند توصیه می شه.

قلعه حیوانات

کتاب امشب رو شادی عزیز برامون معرفی کرده.شادی یکی از اون کتابای رو معرفی کرده که هرازچندگاهی پستای خودشم نشون دهنده ی دغدغه هاش در این زمینه هست.به وبش سر بزنید و کتابی رو هم که معرفی کرده رو اگه نخوندین بخونین.

برای شادی و همه ی عزیزانش آرزوی یه سال عالی رو داریم.


من کتاب قلعه حیوانات رو پیشنهاد میکنم.نوشته اریک آرتور بلر (به انگلیسی: Eric Arthur Blair)‏ با نام مستعار جورج اورول (به انگلیسی: George Orwell)

کتاب واقعیت های زندگی انسان رو در قالب زندگی حیوانات به تصویر میکشه.یک سبک متفاوت داره و خوندنش خالی از لطف نیست.

چند کتاب برای نوجوان ها ....

کتاب های امشب رو برامون یه دختر نوجوان دوست داشتنی معرفی کرده.

آیسل عزیز که دختر سوری بانوی خونگرم بلاگفاست.

در وصف آیسل ما نمیتونیم چیز زیادی بگیم ، چون بیشتر از نوشته های مادرش میشناسیمش ، اما میتونیم با وجود چنین مادری امیدوار باشیم به آینده درخشان این دختر.
زلال مــــــــــــــــــــــــــــــاه

برای آیسل عزیز یه سال فوق العاده آرزومندیم و امیدواریم توی همه ی جنبه های زندگیش موفق باشه.


کتاب ماتیلدا از رولد دال . ماجرای دختر بچه ای هست بسیار باهوش و کوچک که خواندن بلده و عاشق کتاب خواندن هست در ضمن طنز هم داره.
مجموعه کتابهای آرمنته ی جن زده . به خاطر طنز و گستاخی و ماجراجویی دوست دارم و جذبم می کنند برای خواند ن کتاب.
کتاب دایره المعارف "چراهای من " "فضا" "دایناسورها" "اناتومی بدن انسان" که برای ما نوجوانها خیلی خوبه .
کتاب قصه های شب از برادران گریم که برای هفت ساله و هست ساله ها خیلی خوبه .من کل مجموعش رو دارم وسعی می کنم کتابی اگر مجموعه داره بخرم .
کتابهای کمیک هم خوبند مثل آستریکس و ابولیکس که هم ماجراجویی داره و هم خنده دارند.

گیلاس آبی

کتاب امشب رو بهاره عزیز برامون معرفی کرده. بهار از اون دوستای قدیمی ماست. از همون دوستای خوب آریانی که خیلی وقتها ما رو به این نتیجه رسوندن که بهتر و یکدل تر از اونها نمیتونیم هیچ کجای دنیا پیدا کنیم.

برای این دختر هنرمند آرزو سالی سرشار از تکاپوی رشد را داریم .امیدواریم امسال به همه ی خواسته هاش برسه و گالری های خوبی رو برپا کنه.


پیشنهاد کتابی من برای شما مجموعه شعرهای کوتاه " میلاد تهرانی" هست که در دو سری کتاب گیلاس آبی 1 و 2 جمع آموری شدهالبته ایشون اول در مجله موفقیت کار خودشون رو شروع کردند.


فضا های مدرن و پست مدرن در تــرانه ها از خصوصیات بارز نوشتار او محسوب می شود.

یکی از شعر های ایشون
آخـــرین هــا ،

همیــشـــه آدم را بــه فنـــــــــا می دهنــد !

پـُـک آخــــر ...

پـیـــک آخـــر ...

و دیــــدار آخـــــر !!!

ظرافت جوجه تیغی

کتاب امشب رو آقا رضای گل برامون معرفی کرده.

هرچی فکر کردیم راجع بهش چی بنویسیم و چجوری توصیفش کنیم چیزی به جز هندوانه به ذهنمون نرسید.

برای همین خیلی مقدمه امروز رو طولانی نمیکنیم و فقط  براش یه سال به شیرینی و خوش رنگی گل هندونه آرزو  میکنیم.

پس کوچه باغها


من بر سر چند راهی مانده ام که در بین کتابهای خوب زیادی که نوشته و یا ترجمه شده کدام را انتخاب کنم مثلا همین جسارت و امید اقای باراک اوباما که بچند بار خواندنش هم می ارزد تا میرسم بشناختم از دختر خاله ها که .... و نتیجه این میشود که در مورد کتاب ( ظرافت جوجه تیغی ) نوشته موریل باربری و ترجمه مرتضی کلانتریان بنویسم : کتاب در مورد خانمی 54 ساله سرایداری است چاق و بگفته خودش زشت وفقیر که جزو چرخ دنده های دهکده جهانی است ومتن کتاب یاد داشت های او است از حوادثی که با اپارتمان نشینان این هتل کاملا خصوصی دارد . خانم های ساکن اپارتمان ها بخودشان و اسباب خانه میرسند از ارایش بموقع تا سرویس چایخوری با دورهای طلائی و پروانه های سبز وسفارش شیرینی از مشهورترین شیرینی فروشی . خانم رنه ( خانوم سرایدار ) در جریان این حوادث گریزی می زند به تئوری هائی هائی که در قرن 19و20 مطرح بودند( ایدئولوژی المانی نوشته انگلس و مارکس) و در تغیر جهان موثر . از همین جا و از تحلیل های خانم رنه در مورد ساکنین ساختمان خواننده باین نقطه میرسد که در مقابل ان همه ضعف خانم رنه ( چاقی و ...اگر بشود گفت ضعف ) حسنی بزرگ دارد و ان تسلط به واژه های اجتماعی است

که دیگر ساکنین ساختمان چون از ان بی بهره اند می خواهند این عیب خود را ( این عیب واقعی) پشت زرق و برق ها پنهان کنند و در فصل های اخر یک نفر ژاپنی به ساختمان اسباب کشی میکند وبارزش واقعی خانوم رنه پی می برد که موجب تعجب و ناباوری دیگران میشود .
کار بزرگ قوه ادراک در صفحه 198 کتاب ادراک را بقوه وا میدارد که سازندگان دهکده جهانی خانم هائی هستند که اندیشمندانه بسر چشمه تولید فکر میروند وکوزه از انجا پر می کنند و انهائی که بجز زرق و برق کاری ندارند چرخ دنده هائی هستند که تا روغن کاری نشوند زنگ می زنند.

امیر ارسلان نامدار

کتاب امشب رو خواهر دوقلوی سارا خانم یعنی ساناز جان برامون معرفی کرده.

این دوتا خواهر از ما خواسته بودن کتاباشون رو توی یه پست برای معرفی بذاریم ولی ما فکر کردیم درسته که دوتا خواهر ما دوقلو هستن ، اما هویت های مستقلی دارن ، پس بهتره ما هم به این استقلال احترام بذاریم و امشب جداگانه کتاب ساناز عزیز رو میذاریم.
♥دوتاآبجی♥

امیدواریم این دوقلوهای نازنین به همه ی آرزوهاشون برسن.


شخصیت های داستان:
ارسلان
امیر ارسلان
فرخ لقا
شمس وزیر
قمر وزیر
ملک شاه
همسر ملک شاه
خواجه نعمان
پظرس شاه
خواجه کاووس
امیرهوشنگ
فولادزره
مادرفولادزره
و...
. این داستان را میرزا محمدعلی نقیب‌الممالک، داستانگوی ناصرالدین‌شاه قاجار برای وی می‌گفت و در این هنگام فخر الدوله، دختر ناصر الدین شاه پشت در نیمه باز اتاق خواجه سرایان می‌نشت و داستان‌ها را با دقت مکتوب می‌کرد و برای آن‌ها نقاشی می‌کشید. داستان امیر ارسلان اینگونه برجا مانده است.‎ دو داستان دیگر نقیب الممالک عبارت‌اند از «داستان‌های ملک جمشید» و «زرین ملک».
اما خلاصه ای از داستان: ملک شاه رومی طی جنگ با سلاطین متجاوز کشته می شود و همسر او که باردار است سعی می کند فرار نماید . همسرش با خواجه نعمان تاجر مصری آشنا شده و همسر او می گردد و بعد از مدتی فرزنش از ملک شاه به نام امیر ارسلان متولد می شود . امیر ارسلان پسر بسیار زیبا و شجاعی است که همه او را دوست دارند امیرارسلان با دیدن تصویری از فرخ لقا، دختر پطرس شاه، رهسپار فرنگ می شود. شمس وزیر و قمر وزیر موضوع را به پطرس شاه خبر می دهند. پطرس شاه هم دستور می دهد که تصویر ارسلان را به دروازه ی شهر آویزان کنند تا هر کس او را دید دستگیر کند و بیاورد تا او را بکشند. خواجه طاووس، ارسلان را می شناسد و به تماشاخانه ی برادرش خواجه کاووس می برد تا در امان باشد. امیر هوشنگ، پسر پاپاس شاه، برای خواستگاری به دربار پطرس شاه می رود. ارسلان در قصر فرخ لقا با امیر هوشنگ درگیر می شود و او را از پا در می آورد. پطرس شاه به الماس خان داروغه ماموریت می دهد قاتل امیر هوشنگ را دستگیر کند. قمر وزیر ارسلان را نجات می دهد و به حیله از او می خواهد که برای رسیدن او و فرخ لقا به روم باید فرخ لقا را بی هوش کند و گردن بند او را از گردنش باز کند، چون تا این گردبند به گردن فرخ لقاست هیچ کس نمی تواند او را از شهر بیرون کند. وقتی ارسلان به این دستور عمل می کند، قمر وزیر فرخ لقا را طلسم می کند و در باغی به بند می کشد. امیرارسلان برای نجات فرخ لقا روزها و شب ها صحراها و بیابان ها را زیرپا می گذارد تا هنگامی که کفش و عصای آهنی اش از بین می رود. همان موقع به قلعه ی فولاد زره راه می یابد و در نبردی دیو را شکست و فرخ لقا را نجات می دهد و با او ازدواج میکند.

شازده کوچولو

کتاب امشب رو باز هم یک سارا برامون معرفی کرده. البته این سارا همون سارای عزیز است که با خواهر دو قلوش یه وب خوشگل دارند.فکر میکنیم دوستان قدیمی تر سارا رو از زمان فیلم بازی ماه رمضون بشناسن اونای هم که نمیشناسن بهشون پیشنهاد میدیم حتماً به وب این خواهر ها سر بزنن.


♥دوتاآبجی♥

برای این دو خواهر عزیز و خانواده ی خوبشون آرزوی سلامتی و شادی داریم در سال پیش رو.


شازده کوچولو: نویسنده: آنتوان دوسن اگزوپری ناشر:editians gallimardفرانسه ترجمه:احمد شاملو تاریخ نشر:1943

خاطره ی من از این داستان اینه که وقتی خوندمش تصمیم گرفتم از این آدم بزرگای بی احساس نشم حتی علاقه ی من به داستان باعث شد نرم افزار کتابشو تو گوشیم داشته باشم
تحت تاثیر شخصیت شازده کوچولو و اون مرد خلبان شدم
حتی به خلبانی هم علاقه مند شدم الان که بزرگتر شدم میفهمم چقدر با احساس بودن سخته از وقتی درسام بیشتر شده کمتر سراغ هنر میرم کمتر احساس به خرج میدم حتی حرفای دوقلوگانه ی من و آبجیم بیشتر درمورد درسه

سو وشون

کتاب امشب رو دخترانتظار برامون کوتاه و مختصر معرفی .دخترانتظار از اون دوستای مهربونی که داشتنش به آدم یکجور حس اطمینان میده. شاید کمرنگ شده حس مادرانه باشه نوع وجود و لحن کلامش.

برای آشنا شدن با این بانوی آرامش بخش حتماً به وبش سر بزنید.


انتظار


http://mahfapme.persiangig.com/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87%20%D9%87%D8%A7/simin-va-sovashooooon.jpg

کتابهای مفید که زیادن . البته کلا کتاب مفیده

"سو وشون" کتاب زنده یاد سرکار خانم دکتر سیمین دانشور از کتابهای نابی هستش که هر خوانند ه ای با هر سلیقه ای از خوندنش لذت میبره.

حسن نراقی

http://mahfapme.persiangig.com/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87%20%D9%87%D8%A7/%D8%AD%D8%B3%D9%86%20%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB%8C.jpg
قرار است از کتابی بنویسیم ، اما ما دوست داریم از حسن نراقی بنويسیم.
نويسنده ی که هميشه در حرف های دخترخالگيمان حسن آقا است.
دومين حسن آقای دوست داشتنی زندگيمان است. اولين حسن دوست داشتنی که نوع نگاه و تفکرش به دلمان نشست ، حسن فتحی بود و آن معرکه اش در مدار صفر درجه.
ميخواهیم کتاب معرفی کنیم ولی به بعضی اسم ها که ميرسی، فکر ميکنی کتاب هايشان خودشان هستند و ميشود به جای نام بردن ازیک اثر یا دو اثر از آنها اسم خودشان را آورد و گفت اين سبک فکر بنظرم زيباست.
حسن نراقی از همان هاست.
خواستیم بگويیم جامعه شناسی خودمانی، ديدیم پی نکته هايش هم کم حرف ندارد. خواستیم بگويیم پی نکته ها ديديیم نا حقی است از اين بگويیم و از چکيده تاريخ ايرانش چيزی نگويیم.
همين شد که گفتیم از خودش بگويیم.
خودی که متولد ارديبهشت 1323 در کاشان است.خودش گفته : دریک خانواده نيمه مرفه ، نيمه مذهبی، نيمه فرهنگی و ايضاً نيمه سنتی در شهر کاشان به دنيا آمدم که شايد هم همين نيمه ها بود که موجب شد امروزه ، لااقل به تشخيص خودم ! فردی متعادل و ميانه رو باشم .
اين را کم و بيش در نوشته هايش هم ميشود حس کرد. شايد خيلی ها معتقد باشند جامعه شناسی خودمانيش همه ی تقصيرها را انداخته گردن مردم و اين درست نيست ، اما اين نوع نگاه به مذاق ما خوش آمده چون خودمان هم فکر ميکنيم اصل مشکلات کشور و مملکت ما از خودمان است و وقتی کتاب های نراقی را ميخوانيم خط به خطش را فکر ميکنيم روزی خودمان جای یا گفته ايم یا نوشته ايم.پی نکته ها و ناگفته هايش با روزبه مير ابراهيمی هم همين حس و حال را دارد برايمان.
پس توی این نوبت معرفی کتابمون فقط میتونیم بگیم : آنچه که حسن نراقی نوشته است را اگر نخوانده اید ، بخوانید ، راجع بهش فکر کنید و اگه فکر کردید درست گفته است ، بعد از تاییدش بهش عمل کنید.
برعکس بیشتر ماها که دوست داریم برای هر مشکلی دنبال یه مقصر بیرونی بگردیم توی کتاب ها و نظریات آقای نراقی بیشتر باید به خودمون سوزن بزنیم نه به دیگران جوآلدوز....

کیاکلا دیار سیمرغ

کتاب امشب رو سید صادق عزیز برامون معرفی کردند.

کتاب معرفی شدنشونم راجع به شهرشون ، پس آنشا شدن با این کتاب مثل آشنا شدن با یه منطقه از کشور عزیزمون.اگه وب صادق خان رو هم باز کنید ، پست ثابتشون راجع به منطقه کیاکلا است.بعضی وقتها فکر میکنیم چقدر خوبه که ایشون آنقدر راجع به منطقشون به آدم اطلاعات میدن و باعث میشن حتی اگه اونجا رو ندیدیم راجع بهش چیزهای بدونیم.

دفتر مشاور املاك شماره 486 كياكلا-عدالت

برای خانواده عزیز این بابای مهربون آرزوی یه سال شیرین رو داریم و برای دوتا پسرکوچولوی خوشگلشون آرزوی سلامتی و شادی زیر سایه پدر و مادرشون.



http://mahfapme.persiangig.com/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87%20%D9%87%D8%A7/%DA%A9%DB%8C%D8%A7%DA%A9%D9%84%D8%A7%20%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%B1%20%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%BA.jpg

نام کتاب:"کیاکلا دیار سیمرغ"

نویسنده : سید یوسف قاضی زاده             ناشر:مولف

چاپ فرهنگ قائم شهر             شابک : 9879640467213
با عرض سلام و تبریک سال نو خدمت دوستانی که این نوشته را می خوانند

دوستان گرامی،کتاب های زیادی برایم وجود دارد که دوست دارم از آن ها در این فرصت برایتان بنویسم.ولی با توجه به علاقه بسیاری که به سرزمین مادریم"کیاکُلا" داشتم به این فکر افتادم تا این کتاب را معرفی نمایم.
کیاکلا دیار سیمرغ است.دیار عقاب تیز پرواز جبهه های جنگ امیر خلبان شهید احمد کشوری.
کیاکلا دیار باران است و سرسبزی و شکوفایی.کیاکلا دیار مظلوم و ستم دیده است،ای کاش خاک این دیار سخن می گفت و رنجموره های خویش را پنهان نمی کرد و می گفت چه رفته بر او...
می سازیمت ای دیار کهن،چنان ساختنی که رشک بلادهای جهان باشی؛اما با این درد چه کنیم که آویختگان بر دامن قدرت،تو را نیز آویزه ای می خواهند برای قدرت نمایی خود.تو را که گردن آویز پیکر زمردین مازندرانی.
فراخی ات اگر چه در محاصره شالیزارها تنگجایی می نماید؛چنانت می سازیم که همه دل های فراخ جهان در تو جای بگیرد؛اما با این درد چه کنیم که تنگجایی ات،تنگ نظری کاسبکارانی را سبب شده است که بر گذشته تاریخ ساز این دیار چشم بسته اند و رضا به ثمن بخس داده اند و میدان را برای تاخت برخی روبه صفتان واگذاشته اند.
ای بیشه شیرخیز،دست از تو نمی کشیم که زلال ترین آسمان جهان بر سرت دست می کشد و کوه دماوند در برابرت دست بر سینه ایستاده است و درختان در باد برای تو دست تکان می دهند و رود تِلار با تو دست در آغوش است.
در فصل اول صفحه 21 آمده است:
مازندران در شاهنامه به آن بخش از شاهنامه که فریدون،منوچهر را به جنگ تور و سلم گسیل می کند،اختصاص دارد.در این بخش،بیشه و دشت های پر آب و گل مازندران آنچنان توصیف می شود که گویی خواننده با مازندران یا تبرستان دلفریب کنونی رویارو است.
یکی از نبردهای اصلی ایرانیان و تورانیان در مازندران رخ می دهد.در این نبرد افراسیاب تورانی بر منوچهر چیره می شود.ایرانشهر به خطر می افتد.و آرش تیرانداز با نهادن جان خود در تیر،مرز ایران و توران را مشخص می کند.بعد ها که مازندرانیان به آیین زرتشتی روی آوردند بر مبنای این نبرد تاریخی-افسانه ای سیزده تیر را روز رهایی مازندران از چنگال تورانیان دانستند و این روز را که برابر با سیزده تیرماه زرتشتی است جشن گرفتند و گرامی داشتند.
در فصل سوم،در مورد پیشینه های تاریخی و فرهنگی کیاکلا این چنین نوشته شده:
از تپه های بجا مانده از هزاره اول قبل از میلاد همچون تپه اکوک و آغوز دین همچنین وجود قلعه ای تاریخی در یکی از دهکده های کیاکلا نشان می دهد که مردمی در این دیار سکونت داشتند و اینجا مرکز حکومتی بود و تدابیر سخت نظامی همچون دژی استوار بر آن وضع شده بود.نشان های فرهنگی دیگر همچون مقابر و مشاهده بزرگانی همچون ابو یعقوب بن یوسف بن الحکم و آیت الله سید ابراهیم ثاقبی نجارکلایی و آیت الله سید حسن بهشتی سمناکلایی... و تپه های باستانی به نام "دین"در جای جای این منطقه گواه این مطلب است.
کیاکلا در سفرنامه رضا خان
 صبح زود پس از قدری گردش در حوالی شیرگاه به طرف علی آباد(قائم شهر) راندیم....در علی آباد توقف نکردیم،یکسر به کیاکلا که از مناطق حاصل خیز این حدود است رهسپار گردیدیم،زیرا در آنجا وسائل آسایش و توقف بیشتر فراهم است.از علی آباد تا کیاکلا سه فرسخ راه است.جاده شوسه نیست،ولی قبلا امر داده بودم که برای هدایت اتومبیل ها در کنار راههای روستایی،در فاصله های مختلف نی نصب کنند که همراهان راه را گم نکنند و به زحمت دچار نشوند....از لحاظ زراعت و تجارت یکی از برومند ترین و حاصلخیز ترین و نافع ترین اراضی ایران به شمار می رود.به چهره مردم اینجا از وضیع و شریف،با دقت نگاه می کنم.یک نفر را نمی بینم که معاف از مالاریا باشد.تمام چهره ها گرفته و مکدر ،رنگ ها زرد و پژمرده،تا جایی که اغلب از تند راه رفتن عاجز و ناتوان اند. در کیاکلا امر دادم دواخانه ای دایر نموده اند.مریضخانه کوچکی هم نظر دارم در اینجا بسازم.من وظیفه شخصی خود می دانم که به عمران و آبادی این نقطه توجه نمایم.
فعلا که جز کوره راهی بیشتر برای مازندران باز نشده،و من هم با نصب علامت نی باید طی راه کنم و طبعا موقع این صحبت ها نیست.البته اگر عمر من کفاف انجام آمال و آرزوهای مرا بدهد،و دست تقدیر کمک نماید،موقعی خواهد رسید که از اکناف عالم برای درک لذت منظر آن،رو به این ناحیه آورند و هر نقطه آنرا با مفهوم کلمه جمال و زیبایی مرادف ببینند.
قبل از ظهر به قریه کیاکلا رسیدیم.امروز نوبت بازار در اینجا بود.مرسوم است که هر روزی در یکی از نقاط،که نسبتا مرکزیت داشته باشد،بازار عمومی تشکیل می شود.روزهای یکشنبه در کیاکلا بازار دایر می گردد.از نقاط مختلف اشخاصی که اجناس فروختنی داشته باشند،به آن محل آورده و عرضه می کنند.همچنین مشتریان و تماشاچیان از هر طرف به آنجا روی نهاده،از اجناس بازار،و یا از دیدار رفقای خود،استفاده می کنند.فی الحقیقه این یک نوع نمایشگاه یا سوق عکاظ است که فواید بسیاری برای اهالی دارد.هم اجناس آنها به فروش می رسد،هم با یکدیگر معاشرت می کنند،و هم از صنایع یکدیگر تقلید می نمایند...
قریه کیاکلا از دهات بزرگ این ناحیه است.بر حسب دستور من یک باب کارخانه پنبه پاک کنی در آنجا دایر شده است.لذتی که از دایر شدن این موسسه در خود احساس کردم،از حد وصف قلم خارج است.اولین دفعه است که دست تمدن جدید،صنعت جدید و ماشین در این ناحیه وارد شده است.اولین دفعه است که مازندران قدیم،مازندران تاریخ دار،از مدنیت جدید و تکامل جدید و تکامل تدریجی حسن استقبال می کند.اولین دفعه است که مازندران بی نظیر،استعداد فطری خود را برای جلب منافع مشروع ظاهر می سازد.اولین دفعه است که مازندران بازار اروپا و دنیا را در نظر گرفته و می خواهد علائم و آثار مثبتی از خود در عرصه گیتی ابراز نماید.باغ وسیعی که اخیرا احداث کرده،و نهال فراوانی از نارنج و پرتقال و لیمو در آن غرس کرده بودند،کاملا نظر مرا جلب کرد.نی های بامبو در اطراف جوی آب نمو کرده اند،اسباب تعجب شد.حقیقتا استعداد اراضی مازندران برای نمو نباتات،خالی از حیرت و عجب نیست.اشخاصی که ذوق فلاحت دارند و بخواهند منافع فلاحتی را در نظر بگیرند،بهتر از مازندران نمی توانند زمینی تحصیل نمایند.حقیقتا مامورین و مستخدمین دوائر دولتی،که از روز اول پایه تحصیلات آنها بر روی اتکاء و اتکال به غیر واگذار شده،و از صبح تا به شام وزارتخانه ها را برای قبول تقاضای استخدام مستاصل می نمایند،اگر شعور آن را داشته باشند که در عوض آن التماس ها و عجز و زاریها توجه به این اراضی کرده و زندگانی پرمنفعت و مستقل برای خود تشکیل بدهند،هم خدمت به خود کرده اند، هم خدمت به وطن و مملکت خود،و هم به استحکام استقلال جامعه خود...
از کیاکلا تا بارفروش،یک فرسخ و نیم راه است.رودخانه تلار،که از ابتدای ورود به خاک سوادکوه همه جا با ما همراه بود،در کیاکلا مجددا خود را نشان داده و از میان این ده و بارفروش به طرف مشهدسر (بابلسر)در جریان است.
هر چند در فصول کم باران بسهولت می توان از آن عبور کرد،ولی هنگام بارندگی،آب چنان طغیان می کند که گذشتن از آن غیر ممکن است.در ضمن اوامری که برای ساختن راههای مازندران داده ام،یکی هم بنای پل آهنین معظمی است که بر روی این رودخانه،که کاملا رشته ارتباط را مستحکم سازد...
سه ساعت بعدظهر بیرون آمده،در باغ نارنج قدری گردش کردم.همراهان نیز آمدند.صحبت های متفرقه با آنها می کردم .پاسی از شب گذشته بود که به اطاق مراجعت کردم.شب ها را مطابق عادت معمول خود،تنها می نشینم.این هم از عاداتی است که از بدو طفولیت به آن معتاد شده ام.رویهمرفته بیشتر ساعات زندگانی یومیه من به تنهایی می گذرد.و عجب است که به این تنهایی،چون طبیعت ثانوی من شده،خوشوقت هستم....شب ها بواسطه سکوت طبیعت و نبودن سر و صدا،بر تفکرات من افزوده می شود،و غالبا ناراحت می شوم... .به وضعیت این مملکت که نگاه می کنم،به جزئی و کلی اصلاحاتی که در هر رشته و هر شعبه باید عمل آید،و همینطور به مسولیت خود در مقابل این همه خرابی که توجه می کنم،حقیقتا گاهی مرا رنجور می نماید....هیچ چیز این مملکت درست نیست... این کار شوخی نیست و سر من در حین تنهایی،گاهی در اثر فشار فکر در حال ترکیدن است.اکثریت این مردم هنوز میل ندارند که درب عمارت خود را جارو کرده،دو قدم از زباله های منزل خود دورتر بنشینند...همه چیز را می توان اصلاح کرد.هر زمینی را می شود اصلاح نمود.هر کارخانه ای را می توان ایجاد کرد. هر موسسه ای را می توان بکار انداخت.اما چه باید کرد با این اخلاق و فسادی که در اعماق قلب مردم ریشه دوانیده،و نسلا بعد نسل برای آنها طبیعت ثانوی شده است؟سالیان دراز و متمادی است که روی نعش این مملکت تاخت و تاز کرده اند.تمام سلول های حیاتی آنرا غبار کرده،به هوا پراکنده اند و حالا،من گرفتا آن ذراتی هستم که اگر بتوانم،باید آنها را از هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها بذل جهد نمایم.
اینهاست آن افکاری که تمام ایام تنهایی مرا به خود مشغول،و یک ساعت از ساعات خواب مرا هم اشغال کرده است...
خیال داشتم که در کیاکلا دو سه شب بمانم.چون هوا قصد بارندگی داشت،به تصمیم خود نتوانستم عمل نمایم،زیرا در صورت بارندگی،عبور از این دو سه فرسخ راه تا علی آباد غیر ممکن می گشت... .
همچنین جمله یکی از اهالی کیاکلا که در جواب سوال رضا شاه گفته بود(در همین سفر)،بصورت ضرب المثل در بین مازندران رایج گردیده که شرح آن در صفحه 123 اینگونه آمده است:
تحقیقی که از مردمان این دیار صورت گرفته نماینده سر بلوکهای بخش یک املاک په ل وی شخصی  بود بنام "فتح الله مرزبان" که مردم کیاکلا از او به بدی یاد نمی کنند.بلکه از زیرکی و تیز هوشی او سخن می گویند.طبق گفته معتمدین محلی زمانی که رضا ش اه به این منطقه می آید  می بیند در مسیر راه خیلی گاو و گوسفند می کشند.ش ا ه می پرسد چه کسی این کارها را انجام می دهد.می گویند فتح الله مرزبان،ش ا ه دستور می دهد که فتح الله مرزبان را به نزدش بیاورند.وقتی او را آوردند ش ا ه می بینند که فتح الله مرزبان شخصی است سیاه چهره که بر اثر آبله از یک چشم کور و ظاهری زشت دارد.ش ا  ه که این وضعیت را می بیند از فتح الله مرزبان می پرسد با این شکل و شمایل که داری، آن زمان که جمال تقسیم می کردند تو کجا بودی؟ فتح الله مرزبان سریعا جواب می دهد من در پی کمال بودم. رضا ش ا ه از حاضر جوابی و زیرکی یک فرد کشاورز آن روز که مردمانی بی سواد بودند خیلی خوشش می آید و می گویند ش اه دستور داد مرزبان را نماینده یا رئیس سر بلوکهای 33 روستای کیاکلا کنند.
"اون موقع جِمال تقسیم کِردِنه تِه کِجه دَئی – دَیمه به فکر کِمال"
جمله ای که فتح الله مرزبان فی البداعه در جواب ر ضا ش ا ه گفت،بصورت ضرب المثل در بین مردم مازندران رایج گردید.
در صفحه 71 این کتاب آمده:
رضاخان با تملک حاصلخیزترین نقاط کشور بزرگترین مالک کشور ایران بود و با در دست داشتن ذخائر نقدی در بانکهای انگلستان،آمریکا و آلمان یکی از ثروتمندترین مردان بشمار می آمد.چگونه این ثروت کلان در چنین مدت محدودی فراهم گردید؟... .کیست که چنین تصور کند چنین ثروت بیکرانی در ظرف مدتی نه چندان طولانی از طریق مشروع یا عرق جبین و کد یمین بدست آمده باشد؟!در این بخش اسناد غیر قابل انکاری ارائه شده که برای جمع این ثروت چه خانمانها به آتش بیداد سوخته است؛چه افراد فقط به جرم داشتن قطعه زمینی در زندانها معدوم شده اند؛چه بینوایانی در حین بیگاریهای توانفرسا بدیار نیستی رهسپار شده اند... .درست است که رضا شاه مانند سایر ستمگران کیفر ندید ولی از روزی که از سلطنت برکنار شد و بطرف تبعید گاهش روانه شد تا روزی که مرد هر روز با کابوسی وحشتناک دست به گریبان بود و در حقیقت سالها جان کند و خون جگر خورد تا مرد.سرپرستان املاک اختصاصی رضا شاه نیز سرنوشتی بهتر از خود شاه نصیبشان نشد....
در صفحه 44 نوشته شده:
یکی از آثار برجای مانده عصر صفوی جاده شاهی(شاه عباسی)است که بخشی از این جاده مهم در مازندران قرار دارد.قسمت جنوب شرقی بابل جاده کیاکلا است که به این شهر راه دارد و این جاده را در قدیم،جاده شاه عباسی می گفتند.راه مستقیم بارفروش به ساری از امامزاده سلطان محمد طاهر،کپورچال،مهری،رودخانه تِلار و...می گذرد.این راه از میان دهات و جنگلهای انبوه و گاهی زمین های باتلاقی عبور می کرد و مسافر محتاج به راهنما بود.
پیترو دلاواله جهانگرد فرانسوی که در سال 1617 م برابر با 1025 ه.ق برای دیدن شاه عباس صفوی به مازندران آمده و به بهشهر می رود،به جاده ای در دست احداث می رسند و از آن یاد می کنند،او در مسیرش روز یازدهم فوریه سال 1617 میلادی به کیاکلا رسیده و شب را در روستای تِلار پشت می ماند.
وجه تسمیه کیاکلا:
روزی دوستی گیلانی از سر مزاح گفت: مازندرانی ها می خواستند به هر حال از ما گیلانی ها "سر تر" باشند،وقتی ما بر روی اسم مکان ها "سر" گذاشتیم؛مانند "چابکسر" آن ها که دیدند "سرتر" از "سر" دیگر چیزی نیست،گفتند ما هم "کلاه" داریم؛مانند آهنگرکلاه،نجارکلاه،کیاکلا !
واقع مطلب چیست؟پسوند "کلا" بر روی مکان،به چه معنی است؟
واژه "کِلا" یا "کُلا" به فارسی و تبری به روستا یا قریه،دیه و محله اطلاق می شود که پسوند یا مزید موخر بعضی از نام جاها در مازندران و گیلان است.این واژه به صورت ترکیب به آخر اسم مکان می پیوندد.مانند: دیو کلا (= دب کلا)،رستم کلا،ساروکلا،کیاکلا،پهنه کلا،گالش کلا،امیرکلا،نجارکلا...
با توجه به پژوهشی که درباره این واژه صورت گرفت وجه تسمیه ی آن به این شرح است:
در زبان تبری،"کِله" به معنای "آتشدان" به معنای ظرفی مخصوص در آتشکده که درآن آتش مقدس افروزند است،که در ترکیب به آن "اجاق" می گویند."کِله سی" به معنای "اجاق روشن" است.
"کِله" یا "کِلا" هم ریشه است.به نظر می رسد در آبادی هایی که به این واژه ختم می شوند،آتشکده های قدیمی وجود داشت و در طی زمان ها به هر آبادی که آتش زندگی در آن روشن بود،اطلاق می شد.
سالیان پیش هر خانه ی بومی در مازندران دارای اجاقی سنتی به نام "کله" بود که به طور معمول سمت چپ در ورودی یا در وسط اتاق نشیمن یا اتاق خواب در قسمت بلند ساخته شده بود؛یا شومینه مانند،در دیوار روبروی در ورودی قرار داشت.به دلیل ذخیره کردن ناگزیر آتش تکه های چوب "رَز" یا "تاک" به علت دیرسوزی،به صورت نیم سوز در "کله" ذخیره می شد و یا با چوب های دیر سوز دیگر به نام "کَتینگ"نگهداری می شد.در صورت خاموشی یا تمام شدن ناگهانی "رز نیم سوز"،ناچار بودند که برای تهیه آتش به خانه ی همسایه بروند و با "آتش کش" آن را به وام بگیرند.هر جا که آتش روشن بود و یا آتشکده داشت،آبادی خوانده می شد و به آن "کلا" می گفتند.
مردم تبرستان برای "کله" تقدسی قایل بودند و به آن قسم می خوردند: به این گرم کله،به این تیغ آفتاب،و یا آرزو می کردند که "الهی شمه کله همیشه تش دووئه" (خدا کند در آتشدانتان همیشه آتش باشد و اجاقتان روشن).اگر سرپرست خانواده که مسوول روشن نگه داشتن آتش بود،می مرد،اجاق خانواده خاموش می شد و اگر نسلی نداشت،اجاقش کور بود.
برخی از پژوهشگران مازندرانی نیز برآنند که جزء دوم "کلا" در نام مکان ها مانند "کیاکلا" (کلا مخفف کلات می باشد و کلات به معنی دژ) به صورت پسوند بر سر نام مکان هایی می آمد که جنبه ی نظامی داشت و همان قلعه ی عربی است.
ترانه رعنا،بانو و صفورا
سرپرستان املاک که کلیه املاک مالکین حتی جزء حتی پیرمردان و زنان و صغار را که هیچگونه معاشی به جز درآمد املاک خود نداشتند و حتی املاک موقوفه را با ایجاد ترس و ارعاب و جبر به قیمتی ناچیز به نام املاک شاهنشاهی خریداری و ضبط کردند... رفتار آنها با رعایا بسیار خشن و به مراتب بدتر از مالکین قصی القلب پیشین بوده است...حقوق حقه کشاورزان،بلکه جان و مال و نوامیس اکثر زارعین پیوسته در خطر تجاوز و هتک حرمت روسا و کارکنان املاک بود...در بسیاری از اشعار و ترانه های محلی آن روزگار به گوشه هایی ار این ظلم ها و شقاوت ها و ستم ها اشارات و کنایاتی دیده می شود.خیلی از ترانه ها هنوز هم سینه به سینه باقی مانده است.یکی از این ترانه ها به نام صفورا و دیگر ترانه بانو به آهنگ دلنشین ضربی و در عین حال سوزناک خوانده می شود.این ترانه که اشاراتی به شقاوت های املاکیان دارد در واقع داستان عاشقانه دو جوان دلداده و دلباخته است که بسیار شنیدنی است.در عروسی ها و در هنگام نشا کردن مزارع برنج،این ترانه را با آهنگ ضربی می خوانند.
قسمتی از ترانه بانو به زبان مازندرانی- دانلود کنید

برای دیدن مناظری از کیاکلا اینجا کلیک نمایید

چهار اثر از فلورانس اسکاول شین

کتاب امشب رو مرضیه جون برامون معرفی کرده.

مرضیه جان از دوستان نوروزی ماست. وقتی دهه داشت تموم میشد ما از همه خواستیم یه نامه برای دهه ی 80 بنویسند و همین نامه شد سرآغاز یه دوستی.حالا دوسال که ما یه دوست خوب و همدل داریم.

برای این که با این مامان مهربون آشنا بشید حتماً به شبهای سکوتش یه سری بزنید.

شب های سکوت


برای مرضیه عزیز و دختر خوشگلش یلدا آرزوی بهترین ها رو در سال جدید داریم.


چهار اثر از فلورانس اسکاول شین با ترجمه گیتی خوشدل نشر پیکان .

http://mahfapme.persiangig.com/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87%20%D9%87%D8%A7/%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%20%D8%A7%D8%AB%D8%B1%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%81%D9%84%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%20%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%88%D9%84%20%D8%B4%DB%8C%D9%86.jpg

نمیگم بهترین اما قطعا" یکی از بهترین ها و مطرح ترین کتاب هاست و مطمئنا" خیلی از دوستان هم خوندنش و باهاش زندگی کردند ...
خیلی توی زندگی من موثر بوده و من خودم رو به دوست عزیزی که این اثر رو بهم پیشنهاد کرد مدیون میدونم ...
بنظرم کتابیه که باید مرتب خوند و یادآوریش کرد ... حسش کرد و باهاش پیش رفت .
من عاشق کتابم کتاب های زیادی هم خوندم از رمان و داستان کوتاه تا روانشناسی و ... اما این کتاب متفاوت خیلی گیرا و دوست داشتنی بود برای من .
شاد باشید و بهاری
نوروزتون مبارک

آتش بدون دود

کتاب امشب رو دوستی برای ما معرفی کرده که برامون یجور خاص عزیز.

اکثر دوستان وبلاگی از طریق وبهاشون با هم در ارتباطن و رفت و آمد دارند. ولی این دوست ما وبلاگی نداره و همیشه با کامنتاش یه حضور گرم و صمیمی داره.

کتاب امشب رو عود عزیز معرفی کرده و ما برای خودش و مادر و پدر محترمش سال معرکه ای رو آرزومندیم.





http://mahfapme.persiangig.com/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87%20%D9%87%D8%A7/%D8%A2%D8%AA%D8%B4%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D8%AF%D9%88%D8%AF.jpg

قطعا اگر قرار باشد که من کتابی را معرفی کنم کتاب آتش بدون دود استاد مرحوم نادر ابراهیمی را معرفی می کنم چون این تنها کتابیست که من را بارها به طرف خودش کشانده ومن از هفت جلد آن فقط توانسته ام سه جلدش را بخوانم من هر کتابی را فقط یک بار می خوانم وامکانش کم است که برای بار دوم برایم جذاب باشد اما این کتاب برایم اشکها ولب خندها دارد یعنی من را می خنداند ومی گریاندوراستش داستان آنقدر وسعیی است که امکان ندارد خلاصه اش کردولی اصل داستان از صفحه پانزده یا شانزده شروع می شود داستان عاشقی گالان اوجا به سولماز اوجی البته این بخشی از موضع است داستان در باره مردم ترکمن است.

........
تنها عشق است که می تواند شقاوت را تکیه گاه خویش کند تنها عشق می تواند بیرحمانه نگاه کند وفروتنی را به مسخره بگیرد.عشق ،مثل انقلاب است.خنجرش را زمین بگذارد دیگرچیزی نیست
بی غم دوری از سولماز،هیچ دلی شاد نمی شود
بی نگاه ویرانگرسولماز،هیچ دلی آباد نمی شود
بی قفسی که سولماز برای پرنده می سازد
هیچ پرنده ای هرگز آزاد نمی شود
جلد اول صفحه40
من قول می دهم هر کس این کتاب را بخواند حداقل جلد اولش را بارها وبارها آنقدر ضربان قلبش بالا می رود که خودش در گوشش آن را می شنود.

شاه میداس و انگشتان جادویی

کتاب امشب رو سارا جون برامون معرفی کرده.

سارا رو دوستان این وب از زمان فیلم بازی میشناسن ولی بازم آدرس وبش رو که این روزها با قالب عیدانه اش به شدت فضای سال نو گرفته رو میذاریم تا حتماً برید و باهاش اگه آشنا نیستید آشنا بشید.

افســـــــــــونگــــر

برای سارای عزیز و تک تک اعضای خانواده اش آرزوی سلامتی و شادی داریم.


http://upload.tehran98.com/img1/rtcvws63o8fejxk841ms.gif

فقط یک چیز در دنیا بود که شاه میداس بیشتر از طلا دوست داشت و آن هم دختر کوچکش بود. یک روز پیرمردی مهمان او شد و آرزوی همیشگی او را برآورده کرد. از آن پس، او به هر چیزی که دست می‌زد، تبدیل به طلا می‌شد. خوشبختی او زیاد طول نکشید، زیرا دختر عزیزش نیز تبدیل به مجسمه‌ای طلایی و بی‌روح شد. قدرت جادویی انگشتانش او را خوشبخت‌ترین انسان تنها و غمگین روی زمین کرده بود تا اینکه سرانجام تصمیم میگیرد دخترش را نجات دهد او درپی پیدا کردن راهی برای شکستن طلسم بود که با اژدهایی مهربان آشنا میشود و باکمک دوست جدیدش (اسم اژدها یادم رفته) میتواند جادوگر بدجنس را شکست دهد و طلسم دستانش را باطل کند و دخترش را نجات دهد.

خلاصه ی داستان بود یادم میاد سال سوم راهنمایی بودم که این کتابو تو کتابخونه ی مدرسه پیدا کردم اینقدر جذب داستان شدم که پنجشبه که گرفته بودم جمعه تمومش کردم و تا مدت ها تحت تاثیرش بودم یه داستان کودک نوشتم اسم پادشاهشو گذاشتم میداس (ولی نمیدونم چرا هی پیام صالحی یادم میوفته شاید شخصیت شاه داستان من شبیه پیام صالحی بود)

وقتی شما ازم دعوت کردید یه کتاب معرفی کنم بلافاصله این کتاب یادم افتاد
ولی چون مشخصات کتاب یادم نبود از اینترنت پیداش کردم
نام کتاب :
شاه میداس و انگشتان جادویی
عنوان اصلی :
King Midas And The Golden Touch
موضوع :
داستان
گروه سنی :
ج ، د
بازنوشته:
شارلوت کرافت
مترجم :
علی خاکبازان
تصویرگر:
کینوکو کرافت
صفحه آرا :
شیده زوین


http://upload.tehran98.com/img1/kovr7dc1dy3rcb0k1u28.jpg

خانه ی خودمان

کتاب امشب رو کیمیا جون برامون معرفی کرده.

داشتن دوستان کم سن و سال تر همیشه به آدم حس جوانی بیشتری رو میده. خصوصاً اگه اون جوون ها مثل کیمیا گرم ومهربون باشند. برای آشنا شدن باهاش بهتون پیشنهاد میدیم حتماً به وبش سر بزنید.

رو به غـــ ـــــروب

برای خودش و خانواده ی خوبش یه سال خیلی خیلی خوب آرزومندیم.



اسمش "خانه ی خودمان"ــه
از انتشارات افق
خلاصه ی پشت جلد و این چیزاش :

نويسنده : سينتا كادوهاتا
سایر کتابهای نویسنده
مترجم : شقايق قندهاري
سایر کتابهای مترجم
موضوع : رمان و مجموعه داستان نوجوان
گروه سنی : نوجوان
نوبت چاپ : ۳
تعداد صفحات : ۲۵۲ صفحه
قطع : پالتويي
نوع جلد : شوميز
شماره شابك :

۶-۲۷۳-۳۶۹-۹۶۴

قيمت : ۳۵۰۰ تومان


مدال نیوبری هم برده

من که دوسش داشتم یه جوری خیلی قشنگه حرف از امید و این چیزا زده
ماجراش هم سر اینه که 2تا خواهرند که خواهر بزرگتر همیشه سعی می کرده خانواده رو خوشحال کنه و به خواهر کوچیکترش چیزایی مثه امیدوار بودن رو یاد میده و اینکه همون جور که پشت کتاب گفته در عمق همه چیز دنبال زیبایی بگرده!!!
سختی زیادی داشتن تو زندگی مخصوصا پدر و مادرشون
حالا خواهر بزرگتر بیمار شده و ........
........................................................................................................
دلم نیومد بگم دیگه چی میشه چون دیگه بی مزه میشه کسی نمیره دنبال کتاب:))
به نظرم خلاصه ی پشت جلد خیلی خوب خلاصهـ ـش رو گفته

یوستین گوردر

http://mahfapme.persiangig.com/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87%20%D9%87%D8%A7/Jostein%20Gaarder.jpg

شاید بشود گفت در فضای اندیشه از دوستان ماست. با حرفهایش بیشتر اوقات موافقیم و از چشم انداز دریچه هایی که می گشاید لذت می بریم.
شاید هنر اصلی اش ساختن دنیاهایی باشد، متفاوت از دنیای معمولی، با نظم و ترتیب خودش که در همه این دنیاها چند عنصر مشترک وجود دارد و حرفی که هدف گوینده است و این هدف را چنان شیرین و رویایی بیان می کند که پیچیدگی آن فراموش می شود. لازم نیست بعد از هر جمله برای دریافت مفهوم فکر کنی...
افکارش را همچون مشتی آب به تو میدهد و تو میتوانی آن را در هر ظرفی که دوست داری بریزی و بنوشی!
در آثار مختلفش آب همان آب است اما ظرفهای مختلفی به تو پیشنهاد می کند که میتواند دنیای منحصر به فردی باشد.
مهمترین دنیایش "دنیای سوفی" است. کتابی برای بیرون آوردن فلسفه از کتابهای قطور و کلمات پیچیده و ادمهای با ژست خاص که در کافه های پاریس پیدا می شوند، پیپ می کشند و از بالا به مردم نگاه میکنند. دخترکی شاد و سر به هوا هم می تواند فلسفه بیاموزد و در دنیای خودش فلسفه را ببیند با آدمهایی از شکل و جنس آدمهای امروز؛ آنگاه شاید معنای زندگی خودش را پیدا کند.
آنوقت شاید در "درون یک آیینه، درون یک معما" فرشته اش را ببیند و فرصت ها و محدودیتهای یک انسان را لمس کند و روزی برای "دختر پرتقالی" نامه بنویسد. اصلا نه! نامه ای به خودش، دوستش ، فرزندش، همشهریش، خدا و یا نامه ای به آینده...!
مهم این است که چه ظرفی را دوست داشته باشد... آنگاه "راز فال ورق" برایش رازهای دیگری از دنیاهای دیگر است و فرمول ساختن نیاهای جدید برای زنده ماندن و زندگانی داشتن به معنای واقعی!
این چهار اثر از نویسنده مورد علاقمون رو تا به حال فرصت کردیم بخوانیم و لذت ببریم. به دوستانمون هم پیشنهاد می کنیم آثار "یوستین گوردر" نویسنده نروژی را که تا کنون 16 اثر از او به چاپ رسیده و به فارسی نیز ترجمه شده است بخوانند. به امید اینکه دریچه ای رو از معنای زندگی بر ما بگشاید که در دنیایی که عده ی زیادی می دوند برای زنده ماندن ما قدم بزنیم برای زندگی کردن.
سال نو، زندگی نو مبارک

92 می آید...خوب یا بدش با ماست

سلام

میخواستیم توی همین سال 91 ، لااقل سوره بقره رو تموم کنیم که نشد. یعنی راستش رو بخواید متنمونم حاضر بود ولی وقت نشد که بذاریمش اینجا.

میخواستیم چهارشنبه سوری رو مثل پارسال با یه فال بازی جشن بگیریم که بازم وقت نکردیم.

میخواستیم قبل از سال تحویل به همه سر بزنیم و تبریک سال نو رو بگیم که بازم  نشد.

نمیدونیم ما تنبل شدیم ، زمان زود میگذره ، کارامون زیاد شده و یا ....؟! هرچی که هست امسال خیلی کارها میخواستیم بکنیم که نکردیم و نشد.

توی زندگی شخصی هم همینه ، خیلی کار نصف و نیمه داریم که باید انجامش بدیم و فعلاً انداختیمش به 92. اصلاً زندگی یعنی همین دیگه ؛ یعنی همیشه کارهای برای انجام دادن ، شادی های برای ذوق کردن ، غم های برای غصه خوردن و .... داشته باشی.

سال 91 برای هرکی یجور گذشت.خوب و بدش برای همه در هم بود و فقط سهممون ازشون فرق میکرد.

امسال هم مثل هر سال و همیشه ، هیچکی توی خوشی مطلق یا بدبختی مطلق گرفتار نبود و برای سال بعد هم نمیتونیم آرزوهای مطلق کنیم. فقط میشه آرزو کرد سهممون از خوبی ها بیشتر بشه و از بدی ها کمتر.

توی این ساعتهای که هنوز 92 تقویمی شروع نشده دوست داریم یه چیزهای رو بگیم.چیزهای که ماله 91 هست ولی ما دوست داریم با خودمون به 92 ببریمش.

تشکر میکنیم از اون دوستانی که باپستهاشون ، کامنتهاشون ، میل هاشون و یا هرچیزی که راه ارتباطی بود بین ما و اونها بهمون انرژی مثبت دادند .

با واژه های قشنگشون بهمون امید زیستن رو هدیه کردند.اونهایی که مثل همه ،روزهای سخت شخصی ، اجتماعی و ملی رو با تمام وجودشون لمس میکردند ولی بازم لحن نوشتار و گفتارشون محکم بود.خوشحالیم که ما دوستان اهل اندیشه زیادی داریم. دوستانی که بدی ها رو میبینن راجع بهشون فکر میکنن ، مینویسن ولی در کنارش خوبی ها رو هم دارند.

امیدواریم  سال 92 برای همه سالی سرشار از نیکبختی باشه.

سالی لبریز از آرامش فردی و اجتماعی.

سالی نیک فرجام و...

فرا رسیدن نوروز مبارکتان باد....

کتابخانه خوشبختی

سلام

نیمه اسفند ماه هم از راه رسید.انگار وقتی به اسفند میرسیم سال با خودش مسابقه میذاره و میدوه تا خط پایان.

خط پایان امسال هم مثل هر سال خط شروع سال بعدی است.بدون اینکه مهم باشه امسال چجوری گذشت؟خوب یا بد؟

ما چجوری ساختیمش ؟

خوبی هاش رو برای خودمون پررنگ کردیم و نفس تازه گرفتیم برای دویدن به سوی نیکبختی ، یا نه بدی هاش رو چماق کردیم و هر روز زدیم توی سر خودمون برای بیشتر فرورفتن در نکبت.

پارسال همین روزها داشتیم برای هم آرزو میکردیم ایشالا سال 91 سال خوبی باشه.

دوباره این روزها داریم برای هم دیگه آرزو میکنیم سال 92 سال خوبی بشه.


http://mahfapme.persiangig.com/negarenebahar/nostalgic-watch_422_14632.jpg

هر سال همینجوری آرزو میکنیم.

....بشه.

....باشه.

خدا کنه....

ایشالا....

وسط این آرزوها خودمون هیچ جای نداریم. برآورده شدنشون فقط پشتوانش هواست و بس.البته اگه یذره معتقد تر باشیم خدا رو هم دخیل میکنیم.

اما خود اصلیمون ، خودی که قرار سازنده آرزوها باشه این وسط گم شده.

چهارزانو نشستیم و فقط میگیم خوب باشه. حالا این خوبی قرار از کجا بیاد خدا عالمه!

ما فکر میکنیم این خوبی رو میشه با دستای خودمون بسازیم.

پس امسال برنامه ی نوروزی وبلاگ دخترخاله ها نقشه راه رسیدن به آرزوها رو کشیدن. از قدیم هم گفتن کتاب ها راهنما های خوبی هستن.

اگه یادتون باشه ماه رمضان هر شب اینجا یه فیلم رو خودتون برای همه معرفی کردید. حالا میخوایم نوروز امسال هم دعوت کنیم هر کدوم از دوستان یه کتاب خوب رو به بقیه معرفی کنه.فرقی نمیکنه این کتاب توی چه زمینه ی باشه.فقط میخوایم کتابها معرفی بشن تا وقتی داریم بین قفسه های یه کتاب فروشی یا یه کتابخونه چرخ میزنیم با دیدن یه اسم آشنا ترغیب بشیم به برداشتن و خوندنش.شاید که توی کتاب محبوب شما ، برای حدااقل یکی از مخاطبین این وب نکته ی باشه برای یاد گرفتن و بعد به کار بستن توی زندگیش.


http://mahfapme.persiangig.com/negarenebahar/913/Lost_in_a_Good_Book.jpg

از امروز تا آخرین روز سال منتظر ارسال شناسنامه کتاب محبوبتون و اگه دوست داشتید خلاصه ی از اون کتاب هستیم.

دوستان میتونن توی  قسمت نظرات این پست مطالبشون رو ارسال کنن و ما به رسم امانت این نظرات رو تایید نشده باقی میذاریم.

پیشاپیش ممنونیم از همراهی همیشگیتون.....