سلام

ممنونیم از دوستایی که تو این مدت بودن و سراغمونو گرفتن...دلمون برای همه تنگ شده! دلمون برای خودمون هم تنگ شده!

شاید رسم زندگی این است که باید بعضی روزها دور از خانه ات، دوستی هایت، علایقت، عادتهایت باشی تا بهشان فکر کنی، خوب و بدشان و اشکال و ایراد خودت را بفهمی، قدرشان را بدانی، تجربه های جدید پدا کنی، دنیا دیده شوی و آنوقت یک چای دم کنی، بنشینی کنار دوستانت، حالشان را بپرسی، برای هم تعریف کنید و این بار عمیق تر به دوستی های ته نشین شده و محکم تر نگاه کنی...

مختصر بخواهیم از این چند ماه تعریف کنیم، می شود ترافیک علمی!!! الهام داشت با پایان نامه یکی از دفترهای زندگی دانشجویی را می بست و مهسا دفتری تازه گشود و اینها هر کدام سرشلوغی های خاص خودش را دارد.

می دانیم، خیلی ها مسئولیتهای خیلی بیشتری دارند و به همه هم می رسند، کمااینکه خیلی وقتها ما کارهای بیشتری داشتیم و وبلاگ هم بود و مشغلهح داقل بهانه کافی برای ننوشتن نیست...همان طور که یک وقتهایی آدم حرفش نمی آید، یک وقتهایی هم نوشتنش نمی آید. اینجور وقتها آدم حرف حسابی نمی زند، حرفی که حداقل به دل خودش بنشیند...

نمی دونیم چقدر حرفمون بیاد یا نه؟! اما سعی میکنیم بیشتر باشیم...