سلام

امروز میخواهیم از یکی از مشکلات جامعه مان بگوییم که مستقیما راه حل روانی ندارد اما شاید فکر کردن دسته جمعی به آن مفید باشد.

این موضوع متاسفانه دغدغه کسی نیست یا لااقل ما شانس روبرویی با چنین کسی را نداشته ایم!

نمی دونیم دلیلش چیه؟ از اعتماد به نفس بالای یک عده است، از کمال طلبی است، از تنگ نظریشان است یا از نداشتن نگاه بلندمدت و اعتقاد به چو فردا شود فکر فردا کنیم...!

از دوستانمان هم که این مطلب را می خوانند انتظار نداریم آن را تایید کنند. اعتقاد داریم نظر همه افراد جامعه محترم است. حتی اگر همدیگر را درک نکنیم. فقط میخواهیم با هم کمی فکر کنیم. فقط میخواهیم موضوعی را که این روزها چند باری که به خودمان جرات دادیم و بیانش کردیم، با تعجب، بی تفاوتی یا جبهه گیری روبرو شدیم با شما در میان بگذاریم.

نظر شما راجع به آزادی حجاب چیست؟

کسانی که وضعیت پوشش آنها مطابق با قانون فعلی و حتی کاملتر است و اگر در این موارد سخت گیری کمتر شود یا زیادتر! گشت ا.رشاد و حراست دانشگاه با آنها کاری ندارد. هیچ گاه ز خود پرسیده اند نظر کسی که از گشت ا.رشاد تذکر می گیرد یا به قول خودش به زور باید لچک سر کند راجع به آنها چیست؟ آیا از این حجاب و ایضا از آنها متنفر نمیشود؟ آیا برای اینکه عقدۀ تذکر گرفتن رو خالی کنه به شمای نوعی برچسب تحجر نمی زنه؟ فرقی نمیکنه که شما، در روش و منش مظهر منطق و روشنفکری و مدرنیته باشید. اون یک سیاهی میبینه که مثل بختک افتادید روی زندگیش. با سهمیه توهمی، حق اون رو تو دانشگاه خوردین!! اون با محکمترین سند هم باور نمیکنه شما با تلاش و استعداد خودت داری تو یک دانشگاه خوب درس میخونی و در بلندمدت منطقی ترینشون هم همه را با یک چوب خواهد روند و هر چه سختگیری و اجبار در مورد چیزی که اون بهش اعتقاد نداره یا کمتر داره یا مدل ما نداره(به تفاوت این سه تا دقت کنید) بیشتر بشه این عقده بزرگتر میشه مثل یک بغض تو گلو!!

جدای از انسانیت و احترام به شخصیت انسانی، فاجعه اینه که این بغض بترکه و اوضاع بر وفق مراد همچین شخصی بشه. همیشه گفتن گهی پشت به زینو گهی زین به پشت! ماجرای 17 دی و کشف حجاب رو که تو فیلما زیاد دیدیم، با این تذکر که قبلا این عقده ها نبود و حالا با وجود این کینه شدید که خودشو حتی قاطی روابط فامیلی و شغلی و همسایگی هم کرده و گرفتار قضاوت و عدم امکان ارتباطمون کرده، میشه تصور کرد که چه اتفاقی میفته!

همونطور که الان با زور باید 10 سانت به پایین مانتو اضافه بشه اون موقع به زور باید 10 سانت از اندازه دامنتون کاسته بشه! مقنعه ای که به زور رفت روی سر حالا به زور برداشته میشه. اینها وظایف گشت ا.رشاد آینده است. درسی که 20 سال وقتتو گذاشتی به پاش باید بذاری در کوزه آبشو بخوری چون اگه با چماق هم یک روسری کوچک را از سرت نکشن در گزینش استخدامی بی برو برگرد رد خواهی شد. مثل همین روزها بازنشسته خواهی شد....دیر و زودش رو نمی دونم ولی بهرحال قبلا از دو طرفش در کشور ما اتفاق افتاده و هیچکسم از پیش خدا نامه نیاورده تا ابد اوضاع همین شکلی خواهد بود و هیچ گاه هم هیچ طیفی در جامعه ما اونقدر آزاداندیش نبوده که حتی اگر کینه قبلی نداشته باشه برای تفکرات طرف مقابلش ارزش قایل بشه، ما حتی سلیقه همدیگه رو تو طعم فسنجون هم قبول نمیکنیم و ترش و شیرین و ملس بودن رو برای خودمون برتری میدونیم!!!! پس فکر کردن درباره این کینه، ریشه ها و عواقبش حداقل غیرمنطقی نیست؛ هر چند بهش بگیم سوگ قبل از حادثه....!

به نظر میرسه وقتی میشه از یه فاجعه جلوگیری کرد یا به تعویقش انداخت دلیلی نداره نادیده اش بگیریم.

اما بدبختانه بیشتر مردم ما گرفتار تندروی(در هر زمینه ای و هر طیفی) هستند و تا وقتی توان تازوندن دارن می تازونن و بعد یا قهرمانانه قربانی میشن یا به ناچار کوتاه میان و یک عده هم رنگ عوض میکنن که من با اونا کاری ندارم. از کسایی که اسلام و حجاب رو دغدغه خودشون میدونن میخوایم و آرزو میکنیم بدون جبهه گیری کمی روی این مسئله تامل کنن. با توجه به اینکه در طولانی مدت هیچ چیزی نمیتونه در حد صفر و 100 تثبیت بشه؛ اینکه در طولانی مدت یک حجاب متوسط رو در جامعه داشته باشیم و فقط سعی کنیم با متانت، منطق و اخلاق خوبمون بقیه رو هم تشویق کنیم بهتره یا به زور چادر سر همه بکنیم و کینه ای تو دلها بکاریم که میوه اش بشه بی حجابی و بی اسلامی خودمون؟؟

*بیشتر وقتهایی که این موضوع رو مطرح کردیم یا سرسری تایید شدیم یا توجهی دریافت نکردیم. اما یک بار طرف مقابل به سبک عمومی بیشتر بحث ها با صدای بلند و براق گفت: «دیگه چی میخوان؟ مگه آزاد نیستن؟ برو تو خیابون ببین چی میپوشن؟ دیگه کجاشون معلوم نیست؟!!»

ما: «بله وقتی به زور و بدون عقیده و حتی عادت اون شال روی سر اومده معلومه که یا لج بازی(قانون گریزی) پیش میاد یا در اولین فرصت دور از چشم مامور خودشون رو نشون میدن. در ضمن چون عشق قانون گریزی هم تو رگهای هممون هست یه سری از کسایی که قبلا هم خودشون پابند بودن حالا میخوان بندها رو باز کنن و کمی با لجبازی تفریح کنن و این وسط نتیجه جذابیت این هیجان و بعد از مدتی فرهنگ، کودکان ما رو در کدوم گروه قرار میده؟»

دوست: «مردم ارزش خونهایی که دادن و درک میکنن و هدرش نمیدن»

ما: !!!!!!!!!!!!!! (همونایی که تو، تو خیابون دیدی و من ندیدم هدر نمیدن؟ حافظه تاریخی مردم گاهی 6 ماهم نیست چه برسه....!!)

* قصدمون طرح یک موضوع اجتماعی بود که بعضی روزها پررنگ تر به چشم میاد. سعی نکنید حدس بزنید سنگ کی رو به سینه میزنیم. امسالم که کسی قول نداده گشت ا.رشاد و جمع میکنه.