صفحات ۴۲و۴۳

آیات  ۲۵۳تا ۲۵۹

سورة البقرة

به نام خداوند بخشنده مهربان

اين پيغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضيلت داديم، بعضی را خدا با او سخن گفته و بعضی را رفعت مقام داده، و عيسی پسر مريم را معجزات آشکار داديم و او را به روح القدس نيرو بخشيديم، و اگر خدا می‌خواست پس از فرستادن پيامبران و معجزات آشکار، مردم با يکديگر در مقام خصومت و قتال بر نمی‌آمدند، وليکن آنان برخلاف و دشمنی با هم برخاستند، برخی ايمان آورده و بعضی کافر شدند، و اگر خدا می‌خواست با هم بر سر جنگ نبودند، و ليکن خدا هر چه مشيّتش قرار گيرد خواهد کرد. (۲۵۳) ای اهل ايمان، از آنچه روزی شما کرديم انفاق کنيد پيش از آنکه بيايد روزی که نه کسی (برای آسايش خود) چيزی تواند خريد و نه دوستی و شفاعتی به کار آيد، و کافران (دريابند که) خود ستمکار بوده‌اند. (۲۵۴) خدای يکتاست که جز او خدايی نيست، زنده و پاينده است، هرگز او را کسالت خواب فرا نگيرد تا چه رسد که به خواب رود، اوست مالک آنچه در آسمانها و زمين است، که را اين جرأت است که در پيشگاه او به شفاعت برخيزد مگر به فرمان او؟ علم او محيط است به آنچه پيش نظر خلق آمده و آنچه سپس خواهد آمد و خلق به هيچ مرتبه از علم او احاطه نتوانند کرد مگر به آنچه او خواهد، قلمرو علمش از آسمانها و زمين فراتر، و نگهبانی زمين و آسمان بر او آسان و بی‌زحمت است، و او والا مرتبه و با عظمت است. (۲۵۵) کار دين به اجبار نيست، تحقيقا راه هدايت و ضلالت بر همه کس روشن گرديده، پس هر که از راه کفر و سرکشی ديو رهزن برگردد و به راه ايمان به خدا گرايد بی‌گمان به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست، و خداوند (به هر چه خلق گويند و کنند) شنوا و داناست. (۲۵۶) خدا يار اهل ايمان است که آنان را از تاريکيهای جهل بيرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزيدند يار ايشان شياطين و ديوهايند که آنها را از عالم نور به تاريکيهای گمراهی در افکنند، اين گروه اهل دوزخند و در آن هميشه خواهند بود. (۲۵۷) آيا نديدی که پادشاه زمان ابراهيم (عليه السّلام) به دليل حکومتی که خدا به او داده بود درباره (يکتايی) خدا با ابراهيم به جدل برخاست؟ چون ابراهيم گفت: خدای من آن است که زنده گرداند و بميراند، او گفت: من نيز زنده می‌کنم و میميرانم. ابراهيم گفت که خداوند خورشيد را از طرف مشرق برآورد، تو اگر توانی از مغرب بيرون آر؛ آن نادان کافر در جواب عاجز ماند؛ و خدا راهنمای ستمکاران نخواهد بود. (۲۵۸) يا به مانند آن کس (عزير) که به دهکده‌ای گذر کرد که خراب و ويران شده بود، گفت: (به حيرتم که) خدا چگونه باز اين مردگان را زنده خواهد کرد! پس خداوند او را صد سال ميراند سپس زنده کرد و برانگيخت و بدو فرمود که چند مدّت درنگ نمودی؟ جواب داد: يک روز يا پاره‌ای از يک روز درنگ نمودم، خداوند فرمود (نه چنين است) بلکه صد سال است که به خواب مرگ افتاده‌ای، نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغيير ننموده، و الاغ خود را بنگر (که اکنون زنده‌اش کنيم تا احوال بر تو معلوم شود) و تا تو را حجت و نشانه‌ای برای خلق قرار دهيم (که امر بعثت را انکار نکنند) و بنگر در استخوانهای آن که چگونه درهمش پيوسته و گوشت بر آن پوشانيم. چون اين کار بر او روشن گرديد، گفت: به يقين می‌دانم که خدا بر هر چيز قادر است. (۲۵۹)

الهام دخترخاله ها

در این آیات اهل طاغوت و اهل خدا با هم مقایسه شده اند. اگر طاغوت را "دیگران" در نظر بگیریم میشه گفت منظ.ر این آیه استقلال است. جوانی که وابستگی کمی به دیگران دارد از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار است، آرامش بیشتری دارد و با تغییر رفتار دیگران متزلزل نمی شود. وقتی شادی ها و خوشی هایش وابستگی تام به دیگران ندارد با هر اتفاق خوب خوشحال می شود. منکر نیاز به رابطه نمی شویم اما رابطه ای که سالم نباشد و یک نفر بدون نفر دیگر احساس پوچی کند موجب تشویش و نگرانی است. پس کسی که از هر چه در جهان است مستقل باشد جایگاه مجکمی دارد و گسستن برای آن نیست و در مسیر پیشرفت خواهد بود(من الظلمات الی نور). اما تمسک به دیگران باعث میشود آنها خواسته یا ناخواسته انسان را به افول ببرند.یک نکته در مورد بخش "لا اکراه فی الدین..." در آیه 256 به نظرم اومد که در موردش اطمینان ندارم اما شاید گفتنش برای اینکه دوستامون هم فکر کنن خوب باشه. این قسمت تبدیل به ضرب المثلی شده که هرگاه میخواهیم بگوییم دین خدا "اجباری" نیست به کار میبریم. اما با توجه به معنی کلمه "اکراه=ناخوش پنداشتن(فرهنگ معین)" به نظر میرسد این برداشت درست نباشد. در ادامه آیه هم روشن بودن راه درست از نادرست را علت قرار می دهد که مرتبط با برداشت رایج نیست. چون روشن بودن راه دلیل بر آزادی نیست اما دلیل بر عدم وجود ناخوشی و بدی هست. زیرا مثلا واضح است که گل زیباست اما خاکروبه زشت است. ولی بهرحال به اجبار تحمیل کردن زیبایی گل بر کسی منطقی نیست!

مهسای دخترخاله ها

آیة الکرسی معروف....وقتی به معنی این آیه نگاه میکردم یاد جمله ی معروف نیچه افتادم: خداوند مرده است!من منکر این جملش نیستم. اتفاقاً این جمله ی نیچه رو خیلی هم دوست دارم.اصلاً چرا که نه؟!مگه رفتار خیلی از ماها چیزی خلاف این رو نشون میده؟!!اگه بنده ی خدا نیچه 120 سال پیش این حرف رو زد ، ماها آلان هر روز این حرف رو زندگی میکنیم.اون موقعه ها که قرآن نازل میشده بت پرستها هرکاری دلشون میخواسته میکردن و تهش میگفتن: بت ها شفاعت ما رو میکنن.آلانم خیلی از ماها هرکاری دوست داریم میکنیم و تمام امیدمون به ماه رمضان ، شبای قدر ، عاشورا و تاسوعا و .... است. فکر میکنیم آدم بودنمون توی همین شبا گره از کار همه ی مشکلات باز میکنه. انگار مشکلات فقط قرار اون دنیا سر پل صراط گریبان گیرمون بشه که به فکر جور کردن شافی برای اونجایم.باز اینجا هم خدا پدر و مادر بت پرست ها رو بی آمرزه راجع به یه تیکه سنگ و چوب اینجوری فکر میکردن ما که راجع به به اعتقاد خودمون معصومین این فکر رو میکنیم و با خودمون خیال کردیم اونها گول همین چند روز اشک تمساح ریختنمون رو میخورن.در صورتی که خیلی از کارهای بد ما بعد از اون روزها ترک نمیشه . تازه بدتر ماجرا وقتی است که نتیجه ی کارهامون گریبان عده ی جز خودمون رو هم میگیره.در قرن 19 که نیچه ، هایدگر وخیلی از فیلسوف های دیگه سربسته یا علنی بحث مرگ خدا رو پیش میکشن . اروپا توی وضعیت بی اخلاقی گرفتار آمده بود . درست مثل این روزهای ما که هرکدوم ساز خودمون رو میزنیم. ملت اونجا هم اینجوری شده بودن ، تهش یه اعتراف توی کلیسا میکردن و فکر میکردن همه چی حل شده است.انگار خدا رفته مرخصی و کار رو سپرده دست کشیش ، اسقوف و پاپ.خدا توی این آیات داره به ما میگه من نیازی به چشم و گوش ندارم ، خودم حواسم به عالم هست و خسته هم نمیشم.حالا دیگه خودمون باید حساب کارمون رو بکنیم و ببینیم واقعاً این خدای حی و حاضر رو پذیرفتیم یا نه فقط به زبون میگیم خدا هست و در اصل و توی زندگیمون با مردمان هم عصر نیچه یک عقیده هستیم و فکر میکنیم خدا مرده و ما هم ول شدیم به امان خودمون.