۹
صفحات۱۶ و۱۷
آیات ۱۰۲ تا ۱۱۲
سورة البقرة
به نام خداوند بخشنده مهربان
و پیروی کردند سخنانی را که (دیوان و) شیاطین در ملک سلیمان (به افسون و جادوگری) میخواندند، و هرگز سلیمان (با به کار بردن سحر به خدا) کافر نگشت و لکن شیاطین کافر شدند که سحر به مردم میآموختند. و آنچه را که بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود پیروی کردند، در صورتی که آن دو ملک به هیچ کس چیزی نمیآموختند مگر آنکه بدو میگفتند که کار ما فتنه و امتحان است، مبادا کافر شوی! اما مردم از آن دو ملک چیزی را که ما بین زن و شوهر جدایی افکند میآموختند، البته به کسی زیان نمیرسانیدند مگر آنکه خدا بخواهد، و چیزی که میآموختند به خلق زیان میرسانید و سود نمیبخشید، و محققا میدانستند که هر که چنین کند در عالم آخرت هرگز بهرهای نخواهد یافت، و آنان به بهای بدی خود را فروختند، اگر میدانستند. (۱۰۲) و محققا اگر ایمان آورده و پرهیزکار میشدند بهرهای که از خدا نصیب آنها میشد بهتر از هر چیز بود، چنانچه میدانستند. (۱۰۳) ای اهل ایمان (هنگام تکلم با رسول) به کلمه راعنا (ما را رعایت کن) تعبیر مکنید، بلکه بگویید: انظرنا (ناظر احوال ما باش)؛ و (سخن خدا را) بشنوید و (بدانید که) برای کافران عذاب دردناک مهیا است. (۱۰۴) هرگز کافران اهل کتاب و مشرکان مایل نیستند که بر شما (مسلمین) خیری از جانب خدایتان نازل شود، لیکن خدا هر که را بخواهد به فضل و رحمت خویش مخصوص گرداند، و خدا صاحب فضل عظیم است. (۱۰۵) هر چه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را از خاطرها بریم (و متروک سازیم) بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم. آیا نمیدانی که خدا بر هر چیز قادر است؟ (۱۰۶) آیا نمیدانی که پادشاهی آسمانها و زمین مختصّ خداوند است و شما را به جز خدا یار و یاوری نخواهد بود؟ (۱۰۷) آیا اراده آن دارید که شما نیز از پیغمبر خود در خواست کنید آنچه را که یهود در زمان گذشته از موسی خواستند؟ و هر که ایمان را مبدّل به کفر گرداند، بیشک راه راست را گم کرده است. (۱۰۸) بسیاری از اهل کتاب آرزو دارند که شما را از ایمان به کفر برگردانند به سبب رشک و حسدی که در نفس خود بر ایمان شما برند بعد از آنکه حق بر آنها آشکار گردید، پس (اگر ستمی از آنها به شما رسید) در گذرید (و مدارا کنید) تا هنگامی که فرمان خدا برسد، که البته خدا بر هر چیز قادر و تواناست. (۱۰۹) و نماز به پا دارید و زکات بدهید و بدانید که هر چه از اطاعت حق و کار نیکو برای خود پیش میفرستید آن را در نزد خدا خواهید یافت، که محققا خداوند به هر کار شما بیناست. (۱۱۰) و یهود گفتند: هرگز به بهشت نرود جز طایفه یهود، و نصاری گفتند: جز طایفه نصاری. این تنها آرزوی باطل آنهاست، بگو: بر این دعوی برهان آورید اگر راست میگویید. (۱۱۱) آری، هر که تسلیم حکم خدا گردید و نیکوکار گشت مسلّم اجرش نزد خدا خواهد بود و آنان را هیچ خوف و اندیشه و هیچ اندوهی نخواهد بود. (۱۱۲)
یک بار به یکی از این سخنرانی های چگونه موفق شویم گوش میدادم که استادش میگفت: اگه دقت کرده باشید مردم معمولا به کسایی که تقریبا هم سطح خودشون یا یکم بالاتر هستند حسادت میکنند و سعی میکنند زیرآب طرف رو بزنن. مثلا تا حالا از هیچ کدوم از آدمای کوچه و بازار نشنیدیم نقشه ای واسه بهم زدن کاروکاسبی بیلگیتس داشته باشه. در واقع به آدمهای خیلی بالاتر از خودشون به چشم اسطوره نگاه میکنن و به مرحله حسادت نمیرسند. اما مثلا چشم ندارن 25/0 تفاوت نمره خودشون و همشاگردیشون رو ببینند. حکایت آیه 109 هم همینه. اهل کتاب که خودشون رو همپایه میدونن بیشتر سعی میکنن زیر پای هم پوست موز بذارن.
دوتا آیه ی آخر مثل تیرخلاص میمونه.
اینی كه ماها همش نشستیم و برای خودمون میگیم : ما چون از اهالی این شهریم ، یا چون بچه فلان منطقه ایم ،یا از نوادگان فلان خاندانیم و.... پس اینجوری هستیم و اینجوری بودن هم كه انگار ته خوب بودن ، برای خدا دوزار هم ارزش نداره و همش میگه: برو آدم باش تا بهت نگاه كنم.حالا خدا هم هیچی ماها توی روابط انسانیمون توقع داریم با این چیزها برای خودمون ارزش و اعتبار بدست بیاریم و همینه كه میگن از فضل پدر تو را چه حاصل؟!وقتی خدا برای دین های كه خودشم فرستاده حكم بخشش ویژه باز نكرده برای فلان منطقه و فلان شهر مگه میشه حتی توی روابط اجتماعی یه حساب خاص باز كرد.
شراره و سحر و ساناز = الهام و مهسا و عاطفه