قزوین

ببخشید یک شب رفتیم مرخصی و استان قزوین یه روز دیرتر نوبتش رسید.البته این ماجرای عقب افتادگی رو سعی میکنیم توی این چند روز یکجوری جبرانش کنیم.

چون میدونیم همگی توی این روزها دلتون میخواد بیشتر وارد حال و هوای معنوی بشید پس ما هم پستهای این شبها رو سعی میکنیم کوتاه تر کنیم تا وقتتون رو زیاد نگیریم.فقط یه قول به ما بدید که توی دعاهاتون وقتی دارید همه رو یاد میکنید ، به ما هم گوشه چشمی داشته باشید.

و اما استان قزوین.استانی که تا سال 73 قسمتی از استان زنجان بوده و بعدش به مدت 3 سال قسمتی از استان تهران شده . از سال 76 به بعد اما با تاکستانی که از زنجان جدا میشه خودشون تشکیل یک استان مستقل به اسم قزوین رو میدن.

با اینکه فقط 1% از مساحت کل کشور به این استان اختصاص یافته اما 5% توی اقتصاد و تولید کل کشور نقش به عهده گرفته.

میگن توی نوشته‌های باستانی یونان قزوین را با نام "راژیا" معرفی کردند و در نوشته های اروپایی این شهر با نام شهر باستانی "آرساس" و یا "آرساسیا" شناخته شده. اشکانیان قزوین رو به نام موسس آن اردپا می‌خواندند. و ساسانیان نام این شهر را کشوین که یعنی سرزمینی که نباید از آن غافل شد میگفتن. در برخی متون نام این شهر قسوین که یعنی شهری که مردمی پر صلابت و استوار دارد ، ذکر شده‌است. باستان شناسان معاصر قزوین را عربی شده "کاسپین" می دونن. و میگن  قوم کاسپی‌ها که در سواحل دریای خزر می‌زیستند به مرور کوچ کردن و شهر قزوین رو ساختن و به همین دلیله که در متون کهن عثمانی و عربی نام دریای خزر "بحرالقزوین" ذکر شده‌.

اما چیزی که این روزها ما رو بیشتر به تاریخ قزوین وصل میکنه قلعه الموت که با حسن صباحش معروفه و حسن صباح هم که با فرقه اسماعیلیه معروفه.

شبی که رفته بودیم نیشابور و سراغ خیام میخواستیم یه اشاره ی به حسن هم بکنیم . اما بعد دیدیم ماجرای سه یار دبستانی خیلی هم سندیت محکم تاریخی نداره ، پس حسن صباح رو گذاشتیم برای شبی که آمدیم قزوین.

البته ما امشب اصلاً قصد نداریم راجع به حسن صباح متولد ری حرف بزنیم و حتی نمیخوایم راجع به فرقه 7 امامی اسماعیلیه چیزی بگیم.بلکه میخوایم راجع به هرگونه تفکری حرف بزنیم که باعث میشه یک شخص رو در حد اینکه این آدم هرچی بگه بی چون و چرا درست میگه ، قبول داشتن ، بگیم.چیزی که وقتی به فرقه های مختلف نگاه میکنی رد پاش رو میبینی و اینجور فرقه ها اصولاً با دین آدمها رو دور از جون همگی خر میکنن. منظور از نوشتن این چند خط فقط یک کمی قلقلک دادن اون کسانی بود که زندگینامه کامل صباح رو نخوندن.بنظر میاد اون چیزی که امروز ما از طرفداران صباح میشنویم و بنظرمون غیرمنطقی و گاهی اوقات خنده دار میاد .هنوز هم رایجه و خیلی از ما درگیر اون تفکر به شکلهای دیگه شدیم.باز اینکه اون زمانی که رسانه ها و قدرت دست رسی به اطلاعات نبوده کسی مثل صباح رو قبول داشته باشی خیلی منطقی تر از اینه که آلان یسری توی کشور ما فلان فرد سیاسی ، فلان  خواننده ،  فلان بازیگر و .... رو در حد اینکه تصمیمات مهم سیاسی و اجتماعیشون  رو بگیرن قبول دارند و یجوری به این آدمها پر و بال داده میشه که یادشون میره یکی هستن مثل همه ی ما و فقط در حیطه تخصصی خودشونه که بیشتر از بقیه ما میفهمن.و در آخر اینکه حسن صباح با همه درست و غلطش قابل احترام . اما طرفدارهایش که حتی قدرت تصمیم گیری های خیلی ساده رو هم نداشتن یکجورهای پوچ شدگان تاریخ به حساب میان.این شبها ، شبهای شناخت دین و ما فقط میتونیم آرزو کنیم لااقل خودمون آنقدر خوب دین رو بشناسیم که پشت هرکسی رو به اسم دین یا خلاف اسم دین نگیریم و بریم جلو ، این پیروی بدون شناخت و فقط از روی احساس که در هر زمینه ی خطر آفرین میشه.

اما حالا که اسم صباح ، قیام کننده در برابر سلجوقیان آمد خوبه راجع به قلعه الموتش هم بگیم. این دژ یکی از جاذبه های گردشگری استان قزوین.قبل از اینکه چیزهای دیگه ی راجع به قلعه بگیم خوبه یه خاطره هم از بچگیمون تعریف کنیم.ما دخترخاله و پسرخاله ها بچه که بودیم تحت تاثیر این فیلم ها و کارتون های که نشون میدادن همش فکر میکردیم تو زیر زمین یا دیوارهای خونه هامون گنج قائم کردند و با هر وسیله ی از میخ و چاقو گرفته تا قاشق و بیلچه می افتادیم به جون دیوار ، زمین و اینور و اونور تا گنج پیدا کنیم.حالا ما بچه بودیم ولی اینطور که معلومه این توهم گنج یابی زمان قاجار بزرگ و کوچک  نمیشناخته آخه اون زمانها میوفتن به جون قلعه الموت تا توش گنج پیدا کنن و سر همین ماجرا کلی به این مکان آسیب میزنن.البته این قلعه رو نه حسن صباح که حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن زید بن حسن ملقب به داعی اول یا داعی کبیر بنا نهاده.اینکه حالا این آقاهه کیه یه داستان مفصل داره که اینجا ما فرصت نداریم تعریفش کنیم اما فقط بدونید بنیان گذار حکومت علویان طبرستانی بوده .

خب تا هنوز در بحث آدمهای نامی هستیم بذارید از چند نفر دیگه هم یاد کنیم.

این شبها شبهای عزاداری است و شاید حرف زدن از طنز و طنازی خیلی بی مورد باشه . اما دلمون نمیاد وقتی به استان قزوین پا گذاشتیم چیزی از خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی ، قرن هشتم  نگیم. مردی که به طنز و هزل در ادبیات ما شهره است و ازش مجموعه های مثل رسالهٔ اخلاق الاشراف ، ریش نامه ، صد پند ، ترجیع بند ج... ، تضمینات و قطعات ، رباعیات ، رسالهٔ دلگشا ، تعریفات ملا دو پیاز ، منظومه موش و گربه ، منظومه سنگتراش ريا، رسالهٔ تعریفات ملا دو پیازه و .... به جا مونده.

نفر بعدی که میخوایم ازش یاد کنیم اون هم یه شاعر که دست به طنزشم حسابی روان بوده. اون کسی نیست جز سید اشرف‌الدین قزوینی ، یا  حسینی ،  یا گیلانی و یا همون نسیم شمال خودمون که در دوره مشروطیت روزنامه نسیم شمال رو منتشر میکنه و آنقدر پاش رو از گیلمش درازتر میکنه که میفرستنش تیمارستان .شاید همه ی ما اون شعر " لیک محال است که من خر شوم " رو وقتای که حالمون خوش نیست زمزمه کرده باشیم.

نفر بعدی هم یه غول در عرصه ادبیات. علامه علی اکبر خان دهخدا.که خودش سال 1334 از بین ما رفت ، اما هنوز هم که هنوزه وقتی یه لغت رو نمیشناسی میدوی سر لغت نامش . ایشونم از اون سیاسیونی بوده که توی کار رفت و برگشت به تبعید بوده.و ما نمیدونیم تبیعد بهتره یا تیمارستان ولی فکر میکنیم توی تیمارستان بیشتر به آدم خوش بگذره.

از یه مورخ  هم میخوایم یاد کنیم . حمدالله مستوفی که کتاب تاریخ گزیده اش رو محال که توی کتابخونه ها ندیده باشید.مقبره حمدالله خان هنوز هم در شهر قزوین پا برجاست و یه مکان دیدنی است.

چون همش راجع به نویسنده ها گفتیم نمیتونیم قید آدمی که اگه نبود خط نستعلیق فارسی هم شاید به این شکل با شکوه امروزیش نبود ، رو بزنیم. و اون کسی نیست جز بزرگترین خوش نویس خط نستعلیق ایران جناب آقای میرعماد حسنی قزوینی. میگن خط میرعماد رو با طلا تعویض میکردن جوری که وقت مردنش خیلی پولدار بوده و حتی وزیر وقت هم نتونسته بوده خونه میرعماد رو بخره.

میرعماد به شان و صفای خطاطی که دو رکن اساسی خطاطی هست توی آثارش رسیده بوده و تازه نسبت طلایی رو هم در آثارش راعیت میکرده . میرعماد یه خطاط فراملی بوده آخه آثارش به دربار عثمانی و هند هم راه پیدا کرده بوده.

استان قزوین آنقدر چهره های ناب داره که آدم همش دلش میخواد راجع بهشون بنویسه ولی چون بهتون قول دادیم مطلب امشب کوتاه باشه دیگه پست امشب رو همینجا تموم میکنیم.راستی شیرینی های قزوینی خیلی معروف و خوش مزن و اگه یادتون باشه توی فیلم شوق پرواز هم یه شخصیت قناد داشتن و روی هم رفته هم توی اون فیلم به ریزه کاری های قزوین خیلی خوب اشاره میشد. برای خود ما که انگار مستقیم ترین برخورد با قزوین توی همون فیلم شکل گرفت.

شاید توقعتون این بود که توی ایران گردیمون راجع به شهرها و مناطق دیدنی حرف بزنیم ولی به بهونه استانها میشه به آدمها ، به خوراکی ها ، به تاریخ و به هزار سوراخ و سمبه دیگه سرک کشید.پس به ما اجازه بدید همچنان به کنجکاوی هامون جواب بدیم و شاید در بعضی زمینه ها کنجکاوی شما رو هم بر انگیزانیم.

همچنان التماس دعا اون هم از نوع فراونش...

ادامه نوشته

فارس

استان فارس ، جایی که خیلی ها ایران رو به تخت جمیشیدش یا به قول شیک ترها پارسه و پرسپولیسش  میشناسن.

راستش رو بخوایید این سالها آنقدر تب هخامنش دوستی در ما ایرانی ها شعله ور شده و آنقدر با کوروش و داریوش احساس صمیمت میکنیم که انگار یادمون رفته این استان از خیلی جهات دیگه هم قابل تماشاست.

ما منکر تمدن فوق العاده ی گذشتگانمون نیستیم و اینجا قصد بی احترامی به هیچکدام از پادشاهان زمان های دور و یا نزدیک این کشور رو هم نداریم . اما این روزها فکر میکنیم این همه هورا کشیدن برای سلسله هخامنشیان نه از روی شناخت ما از اون دوران که بلکه بیشتر به هوای علم کردن اون دوره در برابر اسلام نشات میگیره.

البته این طبیعی وقتی یه حکومت بیاد کلیه کارهای حکومت قبلش رو بکوبه بعد از چند سال جوون ترها فکر میکنن اون دوره عجب معرکه ی بوده و اینها بی نسیب موندن.راجع به مانور پهلوی روی تاریخ باستان در پستای قبل کم و بیش حرف زدیم پس توی این پست دیگه بیشتر از این به این چیزها گیر نمیدیم و بر خلاف چیزی که شاید با دیدن اسم فارس در ذهن تداعی میشه ، امشب هیچ کاری به تاریخ نداریم و فقط میخوایم راجع به طبیعت استان فارس حرف بزنیم.استانی که هم از نظر جمعیت و هم از نظر مساحت چهارمین استان کشورمون.

آب و هواش هم به سه قسمت تقسیم میشه و برای هر سلیقه ی یه چیزی توی چنته داره. کوهستانی، معتدل و گرم.

یه جای خوندیم که یه خانم آمریکایی گفته بود : من نمیدونستم توی ایران برف هم میباره! حالا اونکه اون سر دنیا نشسته و حق داره ندونه ، اما شاید خیلی از ما ایرانی ها ندونیم توی استان فارس پیست اسکی وجود داره.اونم نه یکی بلکه دوتا.

پیست اسکی تربیت بدنی و مجموعه ورزشی تفریحی پولاد کف که هر دو در شهرستان سپیدان قرار گرفتن.این مجموعه پولاد کف دومین پیست بین الملی کشورمون هم هست که در سال 81 با کلی امکانات جانبی افتتاح شده . چون اسم شهرستان سپیدان آمد خوبه از مرکزش اردکان هم یادی بکنیم. احتمالاً همه ی ما با شنیدن اسم اردکان یاد یزد میوفتیم اما اردکان استان فارس یه منطقه خیلی خوب برای سرمایه گذاری از نوع داخلی و خارجی است.راجع به تاریخ این منطقه میشه خیلی حرف زد ولی چون امشب قرار به تاریخ کاری نداشته باشیم فقط میتونیم بگیم آب و هوای این منطقه کوهستانی در تابستون های خیلی خنک و مطبوع هست.

میدونیم آلان توی این هوای گرم که همه داریم پَر پَر میزنیم دلتون میخواد اونجا باشید.اما خب فعلاً که نیستیم، باید حواسمون رو به آب موجود شهرهامون جمع کنیم تا مبادا توی این گرما بی آب هم بمونیم.حالاکه نقش نماینده وزارت نیرو رو بازی کردیم بذارید براشون یه تبلیغ هم اینجا بکنیم و ازشون تشکر کنیم آخه نیروگاه خورشیدی شیراز که نخستین نمونه از نوع خورشیدی سهموی خطی در ایران هست و توسط متخصصان داخلی ساخته شده توی این استان قرار داره . فعلاً 250 کیلووات تولید برق داره اما قراره تا پایان برنامه پنجم مقدار تولید این نیروگاه هم روند بشه و بشه 500 کیلووات .در راستای همین انرژی های پاک یه توربین بادی هم در منطقه باباکوهی شیراز سال 89 افتتاح شده.

راجع به انرژی های پاک حرف زدیم و وارد بحث محیط زیست شدیم ، پس حالا که توی این بحث هستیم بذارید راجع به مناطق محافظت شده استان هم حرف بزنیم.چند شب میخوایم به مناطق حفاظت شده بپردازیم که متاسفانه نشده.اما چهارتا از مهمترین مناطق حفاظت شده استان فارس عبارت هستند از : ارژن ، هرمود ، میان جنگل و پارک ملی بمو . که دارای ۱۱۲ گونه جانوری، ۶۹ گونه پرنده ، ۲۱ گونه پستاندار ، ۱۹ گونه خزنده ، ۳ گونه دو زیست و همچنین گونه‌های مختلف گیاهی می‌باشند.یه قوچی هم به اسم قوچ هرمودی وجود داره که خاص منطقه هرمود و اصلاً اون منطقه بیشتر بخاطر همین قوچ ارزش گردشگری و پژوهشی پیدا کرده.

تا هنوز در حال و هوای طبیعت هستید ، میخوایم دورتون یه دیوار بکشیم و ببریمتون توی باغ های دلکش استان فارس که با نام پردیس ازشون گزنفون با شکوه هرچه تمام تر یاد کرده و احمدبن ابی یعقوب نویسندهٔ تاریخ یعقوبی در سدهٔ سوم هجری راجع بهشون نوشته  : در شیراز خانه‌ای نیست مگر آنکه صاحب‌خانه را بوستانی است دارای همهٔ میوه‌ها و گل‌ها و سبزی‌ها و هر چه در بوستان‌ها می‌باشد.

همین توصیفات نشون میده باغ‌های این  استان دارای ارزش‌های تاریخی ،باستانی و هنری فراوانی هستند. خوشبختانه هنوزم محفوظ موندن و از جمله سرمایه‌های ملی کشورمون به شمار می‌آیند.

ما نمیتونیم راجع به تک تک این باغ ها حرف بزنیم.اما اسماشون رو در ادامه مطلب میاریم تا اگه قسمتتون سفر به دیار شاعران پارسی شد از گشت زدن در این باغ ها هم غافل نشید.

ماشالا این استان از اون استان های که وقت به یه سر تیتر توش میرسی دیگه پیدا کردن آخر لیست برات سخت میشه.اسم از شاعران آوردیم و محاله پات رو بذاری به شیراز و هوس فال حافظ و گرفتن پند از سعدی به سرت نیوفته.خواجوی کرمانی هم که همون دم دروازه قرآن میاد به استقبالت.آب رکن آباد از کنار مقبره خواجو میگذره و اگه یه شب بری یه گشت اون اطراف بزنی سرزندگی مردمان نازنین شیراز رو میتونی توی هواش استشمام کنی.

یه جای دیگه هم توی این شهر هست که یه شاعر به آب یه قنات نزدیک شده و اون هم سعدیه است. در عمق ده متری صحن آرامگاه قناتی وجود داره که آبش مواد گوگردی و جیوه داره، آب این قنات که در زیر زمین جریان دارد به درون حوض ماهی می‌ریزد.این حوض ماهی هم که اصلاً یه صفای خاص داره و آلان اونجا یه چایخونه هم زدن.و حتی میتونید اونجا به نیت آرزوهاتون سکه بندازید بر روی کاشی های به سبک دوره سلجوقی حوض.

حافظ رو از اول گذاشته بودیم برای آخر پست. مثل شبای امتحان که حافظ میره آخر آخر همه ی درس خوندن ها و استرس کشیدن ها.بعد که بازش میکنی و یکی از اون غزل های نابش رو برات رو میکنه خیالت راحت میشه و تازه میتونی بری بخوابی.

نمیخوایم معرفیش کنیم چون همه میشناسیمش.امایه مطلب راجع به نماد شناسی مقبره حافظ خوندیم که برامون جالب بود . همون رو تقریباً بدون کم و کاست براتون میذاریم .

آرامگاه حافظ در مقابل یکی از شلوغ‌ترین و پررفت‌وآمدترین خیابان‌های شیراز قرار گرفته و نمای آرامگاه از خیابان مذکور غیرقابل مشاهده‌است. این خیابان نماد اسارت در جهان صنعتی و مدرن است؛ چنان‌چه نمی‌توان از طریق آن، آرامگاه حافظ را که نماد افکار و اندیشه‌های عرفانی اوست، نظاره‌گر بود.

بخش جنوبی آرامگاه نماد دنیای مادی و ظواهر فریبندهٔ آن است. با نزدیک‌ترشدن به آرامگاه، انسان از بند هواهای نفسانی آزاد شده . بالارفتن از ایوان به منزلهٔ معراج عرفانی و سیر و سلوک در دنیای ملکوت است. به تدریج آرامگاه که نماد خورشید است، نمایان می‌شود و پایین‌آمدن از ایوان، نماد تعظیم در برابر این خورشید درخشان است. ایوان از ۲ ردیف پله‌کان تشکیل شده که هر ردیف شامل ۹ پله‌است. در ادبیات فارسی، ۹ عدد آسمان‌ها بوده و مقدس شمرده می‌شود.

بخش شمالی آرامگاه نماد دنیای ملکوت است؛ چراکه در این قسمت به آرامگاه می‌رسیم که نماد دست‌یابی به حقایق و رمزورازهای دنیا است. این بخش شامل ۸ درب ورودی و خروجی است؛ هم‌چنین آرامگاه نیز از ۸ ستون سنگی تشکیل یافته‌است. عدد ۸ نماد سدهٔ هشتم (سده‌ای که حافظ در آن می‌زیسته) و هشت درب بهشت است.

نمای بیرونی گنبد آرامگاه، نماد آسمان بوده و به شکل کلاه درویشان ترک است. گنبد از دورن با رنگ‌های مختلف عرفانی آراسته شده‌است؛ آبی فیروزه‌ای (نماد بهشت)، سرخ ارغوانی (نماد شراب ازلی)، سیاه و سفید (نماد شب و روز) و قهوه‌ای سوخته (نماد خاک) است.

هیجوره دلمون نمیاد پست امشب رو بدون فال حافظ تموم کنیم.پس قبل از اینکه برید به ادامه مطلب نیت کنید.با نیت شما حافظ باز کردیم.

ادامه نوشته

سیستان و بلوچستان

رسیدیم به نیمه راهمون.نمیدونیم تا اینجا همسفرهای خوبی براتون بودیم یا نه؟! اما با تمام نقص های که توی این شبها داشتیم امیدواریم تلاشی که کردیم راضیتون کرده باشه و حتی اگه شده در حد یک کلمه ، یک جمله و... از این سفرها سوغاتی برداشته باشید.

و اما سیستان و بلوچستان با مرکزیت زاهدان که پهناورترین استان کشورمون با 11% از مساحت کل ایران . یه 11 دیگه هم توی تاریخ سیستان دیده میشه و اون هم توی اوستاس و اشاره به اینکه اهورامزدا به عنوان یازدهمین شهر سیستان رو آفریده.

محاله شاهنامه رو باز کنی و به سیستان نرسی. سیستان از اون سرزمین هایست که با اساطیر در هم آمیخته.بنابراین امشب هم از اون شبهای است که هرچی بگیم باز هم یه عالمه چیز جا میمونه.خصوصاً اینکه این استان دارای دو قسمت مهم هست. اولی قسمت شمالی آن سرزمین سیستان که قدمتش به زمان گرشاسب میرسه و نام این شهر از اقوام آریایی سکا ها گرفته شده. قسمت دوم هم که در جنوب قرار گرفته بلوچستان که میگن اسکندر وقتی داشته از هند برمیگشته از این منطقه که اون زمانها اسمش گدروزیا بوده، عبور میکنه.پس میبینید که این استان تاریخش خیلی قدمت داره ، بنابراین آثار باستانی اینجا آنقدر زیاد که فکر میکنیم اگه مسافر اون حوالی بشید در عرض یک یا دو روز نتونید حتی نصفی از اماکن دیدنیش رو ببینید.

به عنوان اولین مکان دوست داریم بریم سراغ شهر سوخته البته خیلی نمیخوایم ازش مفصل حرف بزنیم . آخه شهر سوخته از اون مکان هایست که این چند ساله راجع بهش فیلم هم ساختن و دیگه اسمش خیلی برای هیچکدوم از ما ایرانیهای غریبه و نا آشنا نیست. این منطقه یکی از قدیمی ترین و پیشرفته ترین شهرهای جهان باستان بوده و عده ی از باستان شناسان معتقد هستند که این شهر از شهر کرتی که سینوهه توی کتابش معرفی کرده هم جلوتر بوده. دورهٔ بنای این شهر بزرگ با دوره برنز تمدن جیرفت مقارن است و ایرانیان در حدود ۶۰۰۰ سال پیش در این شهر زندگی می‌کرده‌اند.

راجع به مناطق دیدنی این استان میشه خیلی حرف زد ولی این استان چابهاری رو داره که تنها بندر اقیانوسی ایران به شمار میره . پس مکان های دیدنی و تاریخی رو امشب ول میکنیم و میریم سراغ مسائل اقتصادی ، واردات و صادرات بین المللی ، البته نمیشه پا به چابهار گذاشت و راجع به مکان های طبیعیش حرفی نزد.

بندر چابهار به دلیل موقعیت راهبردیش، که نزدیک‌ترین راه دسترسی  کشورهای افغانستان ، ترکمنستان ، ازبکستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان و قزاقستان به آبهای آزاد است از اهمیت فراوانی برخوردار است و سازندگی و سرمایه‌گذاری فراوانی در آن صورت می‌گیرد؛ از جمله ساخت اسکله و افزایش گنجایش بارگیری کشتی‌های اقیانوس‌پیما دراین خلیج و ساخت راه‌آهن به سوی آسیای میانه و احداث فرودگاه بین‌المللی. این بندر یکی از مهمترین چهارراه‌های کریدور شمال-جنوب بازرگانی جهانی است.

حالا برای چی بهش میگن چابهار که سه تا عقیده وجود داره اولیش بخاطر آب و هوای همیشه بهاریش . میانگین دما در طول سال اونجا 26 درجه ثبت شده .یعنی در سردترین روزهای سال 19 درجه و در گرمترین روزها 31 درجه. عقیده دوم میگه مردم اینجا از اول چون دم بندر بودن از مسافرها میپرسیدن چه باری داری و این چه باری؟ به مرور تغییر کرده و شده چابهار. عقیده سوم هم میگه : مردمان قدیم اینجا برای گذر زندگی چاه حفر میکردن پس چه آب مخفف چاه آب و بار هم به معنی اطراف.خلاصه هرچی که بوده دلیل این نام گذاری مهمش اینه که آلان اونجا منطقه آزاد بازرگانی است و آب هواش هم برای تفریح در کل سال خیلی خوبه.میگن غروب ها و طلوع های این بندر حسابی دیدنی است. البته اونجا میتونید کلی قلعه های باستانی ، گورستان های تاریخی و تالاب های با گونه های مختلف جانوری و گیاهی رو پیدا کنید و از گردشگری در اون حوالی لذت ببرید.

شاید چیزی که خیلی وقتها از اخبار راجع به این منطقه میشنویم برگرده به بمب گذاری ها ، کشف محموله های مواد مخدر و ... و تمام اینها باعث شده زیبایی های این منطقه کمتر به چشممون بیاد و راجع بهشون کمتر صحبت بشه.البته راجع به مواد مخدر بخاطر هم مرز بودن با افغانستان انگار یه مساله تاریخی و بحث امروز و دیروز نیست.

اما قسمت شمالی این استان یعنی همون سیستان بیشتر اهالیش مسلمانان شیعه هستند و در قسمت جنوبی یا همون بلوچستان ، بلوچ های نازنین اهل تسنن ساکن هستند و سالیان سال هم هست که دارن به خیر و خوشی کنار هم زندگی میکنند ؛ البته به شرطی اینکه یه عده هوس نکننند موش بدونن این وسط ها. اگه یادتون باشه استان چهارمحال و بختیاری هم که بودیم راجع به اختلاف افکنی های گاه و بیگاه حرف زدیم.توی استان خوزستان اشاره ی نکردیم ولی اینطور که باز ما دست گیرمون شد اونجا هم هر از چندگاهی بعضیا دلشون میخواد بین عرب و عجم فاصله بندازن که خب خدا رو شکر تا امروز مردم وارد اینجور بازی ها خیلی نشدند. حالا اینجا هم باز  اینطور که ما فهمیدیم یه همچین بساطی به راه هست و خب اینجا ماجرا شدید تر هم میشه بخاطر اینکه بحث میوفته سر دین و اعتقادات مذهبی و تمام اون بمب و بمب گذاری ها ، ریگی و ... مانورشون رو میذارن روی فاصله انداختن بین مردمی که هزاران هزار ساله خونه و زندگیشون اونجا بوده و تا انگولکشون نکنی کاری به کار دین و بقیه مسائل شخصی هم ندارند.

این قسمت آخر پست ما هیچ ربطی به این استان یا استانهای دیگه نداره و یه بحث کلی توی جامعه ایرانی ماست و ما تا امروز توی خیلی از پستهامون راجع بهش حرف زدیم، اما یسری حرفها هست تکرارش هم لازمه. لااقل برای خود ما سه نفر لازم . پس میزنیمشون به این امید که برای خودمون جا بیوفته و درونی بشه.

و اون هم بحثی نیست جز منم و تویی های غیر منطقی در کشورمون.من فارسم ، تو ترکی ، من عربم ، تو لری ، من کردم ، تو بلوچی و .... حالا اینا بحثای قومیش بود.همین بحثا میاد توی مسائل دینی ، من شیعه هستم ، تو سنی ، من مسیحی هستم ، تو کلیمی ، من زرتشتی هستم ، تو لایک و ...

بدترش و متاسفانه همه گیر ترش در این روزها هم میشه ، من سوسولم ، تو بسیجی ، من روشنفکرم ، تو متحجر ، من اِلم و تو بِل و ....

همین مرز بندی ها و برچسب زنی هاست که نمیذاره ما حرفهای هم دیگه رو کامل بشنویم. وقتی راجع به هم دائم در حال قضاوت های از پیش تعیین شده باشیم چجوری میخوایم کنار هم زندگی کنیم؟

از قدیم گفتن اختلاف بی افکن و پادشاهی کن.

البته باید بگیم خوشبختانه این اختلاف افکنی ها تا امروز در استان سیستان و بلوچستان جواب نداده ، پس امیدواریم در بقیه مناطق کشورمون هم کم کم این بحث ها ور بیوفته و به یه پذیرش کلی از هم برسیم.

ببخشید که پست امشب بیشتر از اینکه راجع به استان اساطیری سیستان و بلوچستان باشه حالت درددل گرفت.

دوستتون داریم هرجور که باشید.

ادامه نوشته

سمنان

استان رئیس جمهور پرور سمنان

فکر میکنیم این روزها هر کدوم از ماها وقتی اسم سمنان رو میشنوه اولین چیزی که به ذهنش خطور میکنه سمت ریاست جمهوری باشه.وقتی دوتا رئیس جمهور بلافاصله از یک استان بر روی صندلی اول قوه مجریه بشینن . با خودت میگی :چه سری در خاک این استان نهفته که بچه هاش هیچی هیچی هم که نشن رئیس جمهوره رو میشن.بعد هم با خودت میگی تا سه نشه بازی نشه، یعنی بعدی کی میتونه باشه؟ وقتی یه نگاه به لیست سیاسیون سرشناس این استان میندازی دوتا اسم از همه بیشتر قلقلکت میده .مصطفی کواکبیان و فرهاد رهبر که هر دو متولد سمنان هستن. شاید این عزیزان خصوصاً آقای کواکبیان که این بار هم سودای ریاست جمهوری در سر داشتن برای دور سیزدهم از همین حالا به حکم سمنانی بودنشون یه ذوق خاصی محض پیروزی در دل داشته باشند و این رو دیگه خدا عالمه نه ما!

امشب چون با چهره ها شروع کردیم ، قبل از اینکه به استان بپردازیم دوست داریم راجع به یه چهره ی دیگه هم حرف بزنیم. یه بانوی سمنانی به نام "مریم عمید سمنانی "ملقب به مزین‌السلطنه . این خانم دومین نشریه ویژه زنان رو از سال 1292 در کشورمون پس از نشریه دانش منتشر کرد. اسم روزنامه ایشون شکوفه بوده و با لحن طنز و انتقادی به مسائل زنان ، تحصیل و آموزش دختران و سیاست میپرداخته.

مریم خانم تنها دختر میر سید رضی سمنانی ملقب به «رییس الاطباء»، پزشک قشون ناصری و خواهر میرزا ابراهیم عمید السلطنه اولین نماینده مردم سمنان و شاهرود در مجلس شورای ملی بودند. ایشون عکاسی و زبان فرانسه رو هم بلد بودند و از همه جالب تر اینکه خانم عمید یکی از اعضای اصلی «انجمن همت خواتین» متشکل از فعالان حقوق زنان بوده که به ترویج استفاده از کالاهای داخلی و تشویق فراگیری هنرهای دستی توسط زنان می‌پرداختند.

در سال 1298 هم که ایشون رفته بودن به شهرشون ، همونجا سکته قلبی میکنند و متاسفانه فوت میکنند.روحشان شاد.

استان سمنان به چهارفصل بودنش معروفه.استانی که درست وسط کویر قرار گرفته اما یه گوشه اش سبز و یه گوشه اش هم برف میباره . اگه استان البرز از نظر اقوام به ایران کوچک شهرت داره ، شاید بشه گفت استان سمنان هم از نظر اقلیمی ایران کوچک شده است.

نامهای قدیمی تر این استان قومس یا کومش بوده.راجع به اینکه سمنان چرا سمنان شده خیلی قصه ها وجود داره.یه نظریه میگه : مردم این سرزمین قبل از ظهور زرتشت، دارای مذهب «سمتی» یا «سمینه» بوده‌اند و بت خانه بزرگ آنان در محل سمنان فعلی واقع بوده است.آتشکده بزرگ هریس هم اثباتی است بر این ادعا.

بعضیایی دیگه میگن  که سمنان در اصل «سکنان» منسوب به طوایف سَکُه ها بوده ؛ الف و نون آن هم نشانه نسبت و مکان است.

عده‌ای دیگر از اهالی سمنان عقیده دارند که نام قدیم سمنان (سیم لام) بوده که بنای آن به دست دو نفر از فرزندان نوح پیغمبر به نام‌های سیم النبی و لام النبی  ساخته شده  و مقبره آنان در کوه‌های شمال شرقی سمنان در محلی موسوم به پیغمبران است. بر این اساس کلمه (سیم لام) در اثر کثرت استعمال به مرور زمان به سمنان تبدیل شده است.

برخی نیز افسانه بنای اولیه را به دو هزار سال قبل از میلاد مسیح به دستورتهمورث دیوبند نسبت داده‌اند. در آن زمان شهر را به سمینا نام گذاری نموده‌اند که به مرور زمان به سمنان تغییر کرده.

و اما یه دلیل دیگه هم هست که میگن :سمنان خلاصه شده "سه مه نان" بوده و منظور ساکنان آن این بوده است که محصولات کشاورزی این منطقه نان و آذوقه اهالی را بیش از سه ماه تأمین نمی‌کند.

مردمان سمنان از نژاد آریایی هستن و به زبان سمنانی که اینطور که ما شنیدیم یه هوا هم سخت و غیرقابل فهم برای دیگران هست ، صحبت میکنند.

شاید براتون جالب باشه که بدونید استان سمنان و شهر سمنان از آغاز دهه ۱۳۵۰ تا کنون مرکز فضایی ایران شده. اون ماهواره امید اینها بودند که چند سال پیش رفتن هوا ، همگی از همنیجا راهی فضا شدند.

از فضا تشریف بیارید به منطقه ییلاقی این استان که اسمش هست شهمیرزاد.

اینطور که ما شنیدیم مردمان سمنان برای آخر هفته هاشون جای بهتر از شهمیرزاد سراغ ندارند.اما توی دنیا شهر سرسبز و خوش آب وهوای شهمیرزاد رو به گردوهاش میشناسن.آخه بزرگترین باغ گردوی دنیا توی این منطقه قرار گرفته.تا سال 1340 این شهر از شهرهای استان مازندران بوده و باز هم اینطور که ما شنیدیم هنوز هم مردمانش دوست دارند به استان مازندران بپیوندند جوری که در سال 89 این خواستشون رو مکتوب کردند و برای رئیس جمهور هم استانیشون هم فرستادن ، اما فعلاً که ترتیب اثری داده نشده باید وایسیم ببینیم هم استانی بعدی دلش میاد تفرج گاهی مثل شهمیرزاد رو از استانش حذف کنه یا نه؟!

یادمون میاد چند وقت پیش یکی از دوستان تعریف میکرد ،برای سفر ماه عسل در راه مشهد بودند که وسط راه توی ماشین خوابشون میبره . وقتی هنوز گیج خواب چشماشون رو باز میکنن ، یهو چشموشن میوفته به تابلوی خوش آمدگویی به شهر بسطام. عروس خانم خیلی هراسون پا میشن و به همسر محترم میگن : ایوای حواست کجا بوده؟! چرا اشتباهی رفتی ؟ ما میخواستیم بریم مشهد چرا داری میری کرمان؟!!!

حتماً شما هم فهمیدید این اشتباه ازکجا نشات میگرفته ، پس برای شادی روح ایرج بسطامی یک صلوات بفرستید.

حالا ما هم رسیدیم به شهر خوش آب و هوای بسطام که از شهرهای شهرستان شاهرود و قدمتی بیش از 8000 سال داره. تپه معروف سنگ چخماق در شمال بسطام دیرینگی این شهر را به نمایش می‌ذاره و نماد شهرتش هم نه ایرج بسطامی که بایزید بسطامی ، ملقب به سلطان العارفین و بزرگترین عارف قرن سوم هجری است.

بهتون پیشنهاد میدیم حتماً به دیدن مقبره ساده ی این عارف برید. فضای خیلی جالبی داره و خود ما با اینکه یکبار بیشتر اون فضا رو تجربه نکردیم اما خاطرش برامون خیلی دوست داشتنی است.

پست امشب رو با یکی از سخنان همین عارف بزرگ تموم میکنیم.

نقل است که او را گفتند قومی می گویند که: کلید بهشت کلمه لااله الاالله است. گفت: بلی کلید بی دندانه در نگشاید و دندانه ی این کلید چهار چیز است: زبانی از دروغ و غیبت دور، دلی از مکر و خیانت صاف، شکمی از حرام و شبهت خالی و عملی از هوی و بدعت پاک.

امیدواریم هممون همینجوری که ایشون گفته باشیم. باز هم عید میلاد امام حسن(ع) رو بهتون تبریک میگیم.التماس دعا

زنجان

استانی که به چاقو معروفه.

زنجان یا زنگان یا شاید درست ترش زندیگان.

معروفترین کتاب زردشتیان در زمان ساسانی ، کتابی به اسم کتاب زند بوده و اهالی زنجان امروز ما معتقد به این کتاب بودند.برای همینم به شهرشون گفته میشده زندیگان که به مرور میشه زنگان و بعد از حمله اعراب ، معرب میشه و میشه زنجان.این گان تهش هم پسوندی است که از زمان ساسانیان به آخر اسم شهرها اضافه میشده.

اسم حمله اعراب آمده جالبه بدونید اهالی این شهر در برابر اعراب یه مقاومت درست و حسابی کردن و خیلی راحت سر تسلیم فرود نیوردند.

شهر زنجان رو اردشیربابکان ، تاسیس کننده سلسله ساسانی بنا نهاده . اون زمان بهش میگفتن شهین یعنی منسوب به شاه . آخرای دوره قاجار ایل خمس ساکن اون منطقه میشن و اونجا به خمسه شهرت پیدا میکنه.

محال اسم خمسه بیاد و همه ی ما یاد علیرضا خمسه نیوفتیم. اون متولد 9 بهمن سال 31 میباشه. سیمرغ بهترین بازیگر مرد رو در سال 87 برای فیلم بیست گرفته و فکر میکنیم هنر پانتومیم کشور ما خیلی مدیون خمسه است.

البته خمسه متولد تهران ، اما زنجانی ها این روزها یک مرد در عرصه هنر سینما دارند که اسمش وقتی میاد همه دهنشون با یه حبه قند شیرین میشه. بله درسته ایشون آقای رضا میر کریمی هستند.کارگردانی که متولد 8 بهمن ماه سال 54 در زنجان هست و فارغ التحصیل رشته گرافیک.

میرکریمی رو با "کودک و سرباز "، "زیر نور ماه "، "اینجا چراغی روشن است" ، "خیلی دور ، خیلی نزدیک "، "به همین سادگی" و "یه حبه قند " میشناسیم.

حالا که توی معرفی نامدارن زنجانی هستیم نمیشه به سر لیست نریم. در اول این لیست نام سهروردی میدرخشه.

شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین ، شیخ اشراق ، شیخ مقتول و شیخ شهید  ، فیلسوف نامدار ایرانی اهل قیدار است.

والا ما زیاد فلسفه حالیمون نمیشه و نمیتونیم آلان بگیم فلسفه اشراق که آقای سهروردی بنا نهاده دقیقاً چی هست و یا چی نیست.فقط مثل اینکه ایشون میگفتن خدا نور مطلق و بقیه موجودات به نسبت نوری که از خدا میگرند هویت پیدا میکنند و یا یه چیزهای شبیه به این ، بنابراین فقط در همین حد که بدونید از مفاخر زنجان هستند اینجا راجع بهشون حرف میزنیم.8 مردادماه و یا 29 ژوئیه هر سال هم روز بزرگداشت ایشون هست که فلاسفه دور هم جمع میشن و بزرگداشت ایشون رو میگرن.

اما حالا که با سهروردی رسیدیم به قیدار بذارید راجع به قیدار نبی براتون بگیم . کسی که بخاطر مقبره اون به این شهر میگن قیدار.

اسماعیل(ع) پسر حضرت ابراهیم(ع) ، 12 تا پسر داشته که پسر بزرگش همین آقای قیدار بوده.محل دفن این آقا شهر قیدار استان زنجان و سی امین نیایی حضرت رسول هستند.بقعه ایشون رو یه آقای به اسم جهانشاه‌خان امیرافشار مرمت کرده.

این آقای محمدحسن خان امیرافشار کم کسی برای خودش نبوده و در سالهای 1220 تا 1307 که زندگی میکرده کلی بالا و پایین توی زندگی دیده.آدمی که رییس ایل افشار باشه بایدم که مهم باشه.زندگیش مفصله و ما دوست داشتیم  راجع بهش خیلی مینوشتیم ولی از دوره مظفرالدین شاه گرفته تا رضاخان کلی درگیری سیاسی با دولتها داشته و اینطور که ما فهمیدیم خیلی آدم حرف به گوش فرامین دولتی نبوده ، پس اگه بخوایم همه ی اینها رو به تفصیل تعریف کنیم از حوصله خارج میشه.

گنبد سلطانیه آخرین جای است که امشب میخوایم یه کوچولو راجع بهش حرف بزنیم.این گنبد در استان زنجان ، در شهرستان ابهر و در شهر سلطانیه قرار داره.

میگن این گنبد به سبک آذری ساخته شده و در ساخت گنبد بزرگ شهر فلورانس از این گنبد الگوبرداری شده‌است. این گنبد بعد از گنبدهای سانتاماریا دلفیوره و ایاصوفیه سومین گنبد بزرگ دنیاست.

این ایاصوفیه رو دوست داریم روش یه کوچولو مانورمون رو بیشتر کنیم . چون این روزها از خیلی ها میشنویم که سفر به ترکیه رو با دلیل بازدید از ایاصوفیه و دیگر مکان های تاریخی توجیه میکنند.ما قبول داریم که صنعت گردشگری ما به دلیل محدودیتی ها دینی و هزاران دلیل دیگه رشد چندانی نداشته ، ولی بنظرمون خیلی بی انصافی است وقتی داری به دلایل دیگه میری و از کشورهای دیگه بازدید میکنی بگی بخاطر خاص بودن اماکن تاریخی اونهاست.ما کاملاً این مساله رو حق همه ی ایرانی ها میدونیم که برن و جاهای دیگه ی دنیا رو ببینن ، حالا هرکسی به هر دلیلی که دوست داره . اما این رو حق نمیدونیم که به داشته های خودمون بدون اطلاعات دقیق ازشون توهین کنیم و منکر وجودشون بشیم.

راجع بنای مسجد سلطانیه که گنبد روش قرار گرفته هم باید بگیم یه بنای 8 ضلعی است که در هر ضعلش یه مناره هم وجود داره.گنبد فیروزه ی رنگ و قدیمی ترین گنبد دوپوش ایران هست.

اگه اجازه بدید سفر به زنجان رو در همینجا تموم میکنیم. با آرزوی اینکه صنعت گردشگری چاقوی نشه که دسته خودش رو ببره.

پ.ن:

میلاد با سعادت امام حسن مجتبی(ع) ، مهربان ترین اماممون رو بهتون تبریک میگم.

ادامه نوشته

خوزستان

امشب از اون شب های است که اصلاً نمیدونیم باید از چی بنویسیم.

از هر کجا خواستیم شروع کنیم خوردیم به یه دنیا حرف .

خواستیم از کلیت خوزستان شروع کنیم ، بعد یهو دیدیم این کل ، جزهاش از خودش کل ترن و هر چی بنویسیم باز یه عالمه چیز خیلی مهم جا موندن.

نمیدونیم آلان بیایم از اهواز بگیم و کارون پر آب ترین رود کشورمون که روش 9 تا پل وجود داره که یکی از جاذبه های گردشگری این شهر هست و این پل ها هرکدومشون قصه ی مفصلی دارند. یا بیایم از اهوازی بگیم که در سال 2011 آلوده ترین شهر جهان شناخته شده.

این شهر چهارمین شهر بزرگ کشورمون و از نظر جمعیت هم هفتمین شهر.51% از نفت شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب توی این شهر تولید میشه.

دلمون نمیاد اهواز رو رها کنیم و بریم ، اما نمیشه به خوزستان سرک کشید و از دزفول نگفت. دزفولی که نخستین پایتخت تمدن عیلام بوده و از 4000 سال پیش از میلاد  میزبان تپه های چغامیش بوده و هست  که تمدنشون به دوران قبل از خط برمیگرده و همین باعث شده دزفول رو سپیده دم تاریخ بنماند.

وقتی به تاریخ قدم میذاری شوش که نام همه گیاهان تیره سنبل و زنبق و نرگس و اسپرغم به شمار می‌ره ؛ محال که تو رو رها کنه. شوشی که پایتخت چندین هزار ساله تمدن عیلام بوده و بعد هم پایتخت زمستانی هخامنشیان شده.شاید همه ی ما بیش از هر چیزی شوش رو با دانیال نبیش بشناسیم ، پیامبری که میگن در دربار "داریوش ماد" از مامورهای ارشد شناخته میشده و به خاطر حسادت بقیه درباریان تا دم دهان شیر رفته و خورده نشده برگشته. میگن تا سال سوم حکومت کوروش بزرگ هم دانیال زنده بود. در کتاب " بل و اژدها" که یکی از کتب مقدس بعضی از کاتولیک های مسیحی هم هست ، آمده که دانیال در دربار کوروش حضور داشته.اما سندیتی برای این حرف وجود نداره.

ما شوش رو با دانیالش میشناسیم اما در حفاری های عمیق باستان شناسان ، آثاری مربوط به 8000 سال قبل از میلاد هم کشف شده.

حالا که در قبل از میلاد سیر میکنیم یه 6000 سالی به جلو بیایم و برسیم به شهر خاراکس که قدیمی ترین نام ثبت شده برای خرمشهر امروز ماست. بعضیا میگن خاراکس رو اسکندر مقدونی در راه برگشت از هند بنا کرده اما عده ی هم میگن اینجا از زمانی که پایتخت امپراطوری میشان شده ، هست. یعنی 2000 سال قبل از میلاد.

امروز انتهایی‌ترین نقطه استان خوزستان  همین شهر که اسکله‌های آن در کرانه‌های رودخانهٔ اروندرود جای گرفته‌. و این انتهایی ترین یعنی نزدیکترین شهر به عراق . کی اینجا پیدا میشه که 3 خرداد رو روی تقویم ندیده باشه؟! فکر میکنیم اهمیت 3 خرداد برای ما ایرانی ها هیچ پیش فرض و پیش شرطی لازم نداره.اصلاً فرقی نمیکنه تو چه تیپ آدمی باشی ، چه طرز فکری داشته باشی ، با چه گروهی موافق باشی و با چه گروهی مخالف ، با این نظام حال بکنی یا نه. آزادی خرمشهر از یه سنی به بعد برات مهم میشه.از یه جای به بعد میفهمی اون آخر خط هم باز خاک توست و دلت نمیخواد مال کس دیگه ی بشه.

چون نمیخوایم فکر کنید داریم شعار میدیم همین حالا از خرمشهر میریم به شهر اولین ها یعنی مسجد سلیمان.اولین چاه نفت ، اولین سینما ، اولین زمین تنیس و ...

از اولین چاه نفت نمیشه به همین سادگی گذشت.

ما ساکن منطقه خاورمیانه هستیم. منطقه ی مهم برای کل دنیا. چراشم واضح چون توی این منطقه نفت هست و نفت یعنی ثروت وثروت یعنی قدرت.پس برای بدست آوردن این قدرت که آلان این وضع منطقه ی ماست.جنگ ، خون ، مرگ و هزاران هزار صحنه ی زشت از این زندگی که هر روز و هر روز داره روی پرده ی این منطقه به نمایش در میاد.

تا ساعت چهار صبح روز پنجم خرداد ماه  ۱۲۸۷ خاورمیانه یه جای بود ، مثل خیلی از جاهای دیگه ی این دنیایی معمولی.

اما وقتی مته ها 360 متر زیر زمین رو شکافتن نفت فواره زد . چاه شماره یک خاورمیانه کشف شد و امید پیدا کردن نفت بیشتر رو زنده کرد. امیدی که از روی نوشته مورخین و باستان شناس ها توی دل آدمای اون سر دنیا زنده شده بود و به هواش پا شده بودن ، آمده بودن ایران سراغ مظفرالدین شاه.

ویلیام ناکسی دارسی ، تاجر طلای انگلیسی که امتیاز کشف نفت رو از شاه قجر خرید و در قبالش 16% از سود سالانه رو به دولت ایران داد.

این اولین چاه حالاشده یه موزه در شهر مسجد سلیمان ، اما قبل از موزه شدنش به دولت انگلیس حسابی خدمت کرده.

وقتی میرسی به مرور تاریخ معاصر بیشتر از اونکه افتخار کنی دلت میخواد زار بزنی. پس اگه موافق باشید دوباره برگردیم به همان دوره لااقل در ذهن امروز ما پر شکوه هخامنشیان و اینبار "معبد بردنشانده" که در ۱۶ کیلومتری مسجد سلیمان ، جاده سد شهید عباسپور قرار گرفته.

بردنشانده قدیمترین عبادتگاه رو باز ایرانی هاست ، که برای قرن‌ها تشریفات مذهبی، در هوای آزاد آن انجام می‌شد . نقوش برجستهٔ روی سنگهای آن مربوط به عهد اشکانیان می‌باشد.این مجموعه گسترده و طویل، شامل سه قسمت : کاخ محل اقامت رئیس،نیایشگاه ویک قصبه است. برد نشان در زبان بختیاری یعنی سنگ برجسته و در سال 1327 هم این اثر ثبت ملی شده.

به عنوان آخرین مطلب امشب میخوایم بریم سراغ کشاورزی این استان که بخاطر جلگه ی بودنش رونق خوبی داره. جدا از کشاورزی سنتی و نیمه مکانیزهٔ محصولات سنتی  مثل برنج ، گندم ، مرکبات و صیفی جات.

نیشکر هم به صورت صنعتی در قالب طرح توسعه نیشکر و صنایع جانبی استان خوزستان در ابعاد جغرافیایی وسیعی کاشته شده و مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. این شرکت در سال 1369 با مصوبه دولت تاسیس شده. هفت شرکت کشت و صنعت امام خمینی، امیرکبیر، دعبل خزاعی، میرزاکوچک خان، سلمان فارسی، فارابی و دهخدا از شرکت‌های تابعه آن هستند  و محصولات اصلی این شرکت ها شکر ، کاغذ ، خوراک دام ، فیبر صنعتی ، ام دی اف ، الکل و خمیر مایه خشک هست. مجموع سطح زیر کشت نیشکر در این شرکت‌ها بیش از ۷۰ هزار هکتار است که از آن سالانه ۷ میلیون تن نیشکر به دست می‌آید. ظرفیت تولید شکر در این مجتمع ۷۰۰ هزار تن در سال است. خب دوستان زیادی ذوق نکنید به لطف واردات بی رویه شکر در چند سال اخیر این شرکت یجورای به باقالی ها پیوسته و ....

امشب از خوزستان نوشتیم و هرجا رفتیم به تاریخ کهن بهمون خوش گذشت و تقریباً هرجاش آمدیم به دوران معاصر حالمون گرفته شد.اما این استان در دوران معاصر هم یک جای ، عجیب درخشیده.8 سال جنگ رو میگیم.همه میدونید که ما آدمهای خیلی اهل این حرفهای نیستیم ولی یه وقتای به یه اسمای که میرسی اهل هر فرقه ، مرام و مسلکی هم که باشی کلاهت رو از سرت ناچاری که برداری . خوزستان از همون اسم هاست. راستش رو بخواید ما اسم شهید های این استان رو مثل خیلیا بلد نیستیم که بخوایم اینجا لیست کنیم و فکر هم میکنیم خیلی از اسمها هستند که هیچکس نمیشناستشون.آدمهای مثل ما که توی خونشون نشسته بودند و داشتند زندگیشون رومیکردن ، اما یهو 31 شهریور 59 از را رسید و زندگی تعطیل شد. زندگی برای خیلی ها برای همیشه تابلوی close رو به نمایش گذاشت.

برای همه ی اونهای که رفتن تا ما این شبها راحت بشینیم و از هزارتا کمبود شکایت کنیم و به حق هم غر بزنیم . یه صلوات بفرستید . فکر میکنیم اونها در وضعیتی به مراتب بدتر از ما بودن و عجیب اینکه شکایت نکردند و جنگیدن.

پ.ن:

امیدواریم دیگه جنگ نشه ، ما لااقل از خودمون مطمانیم که آنقدر لوس هستیم که آدم جنگ و تحمل سختی نباشیم.البته نمیدونیم شاید اگه روزی و روزگاری خدایی نکرده جنگی بشه ما هم تحمل کنیم. اما خدا کنه نشه. دیگه هیچوقت جنگ نشه.هیچ کجا جنگ نشه.

ادامه نوشته

خراسان شمالی

اگه یادتون باشه دو شب پیش راجع به بیرجند حرف زدیم و گفتیم مرکز استان خراسان جنوبی است. امشب نوبت خراسان شمالی رسیده که مرکزش شهر بجنورد.

توی منابع قدیمی این شهر به اسم "بیژن گرد " معرفی شده.یعنی شهری که به دست بیژن ساخته و آباد شده.

اونطور که میگن توی شاهنامه فردوسی این شهر به عنوان مکانی معرفی شده  که بیژن، منیژه را از چاه نجات داده و شهری در آنجا بنا کرده‌.راستش رو بخوایید ما ابیات داستان بیژن و منیژه رو توی خود شاهنامه و بصورت کامل نخوندیم .اما خلاصه داستان رو که در همین پست براتون تعریف میکنیم رو وقتی توی ذهن خودمون مرور میکنیم میبینیم این بیژن بوده که توی چاه اسیر بوده و منیژه نجاتش میده.حالا ما نمیدونیم آیا در چاه گرفتار شدن یکی از رموز عشقولانه ی این عاشق و معشوق بوده و دائم براشون تکرار میشده یا اینکه این گفته راجع به شهر یه اشتباه کوچک در نقل داستان اصلی است.اگه کسی اطلاعات دقیقی داره ممنون میشیم در اختیار ما هم قرار بده.

خب داستان بیژن پسر پهلوان گیو ایرانی و منیژه دختر افراسیاب از جای شروع میشه که اهالی شهر ارمان میان پیش کیخسرو و بهش میگن : شهر ما مورد تاخت و تاز گراز ها قرار گرفته و امانمون  رو این ها بریدن.یه فکری به حال ما بکن. کیخسرو هم گرگین و بیژن رو میفرسته اونجا تا دخل گراز ها رو بیارن.گرگین که ازاین آدمهای فرصت طلب بوده بیژن رو میفرسته جلو و بعد که بیژن همه ی گراز ها رو نابود میکنه . گرگین میگه بیا بریم یذره این دور و بر که محل تفریح دخترهای افراسیاب دور دور کنیم و یکی دوتا خوبش رو سوا کنیم ببریم برای کیخسرو تا تشویقمون کنه.بیژنم بچه ساده کلی شیکان و پیکان میکنه و میره. رفتن همانا و عاشق منیژه شدن همانا. یه 3 روزی این دوتا برای خودشون خوش و خرمن ، تا وقت برگشتن منیژه به قصر میرسه. منیژه هم که نمیخواسته بدون بیژن برگرده داروی خواب آور به خوردش میده و میندازتش توی صندوق لباساش و برش میداره میبرتش توی قصر افراسیاب. بیژن که اونجا به هوش میاد کلی شاکی میشه ولی راه فراری هم نداشته . یه خبر چین هم میدوه میره به افراسیاب میگه : چه نشستی که منیژه یه پهلوان ایرانی رو آورده اینجا. افراسیاب هم میگه باید دارش بزنید.

پیران ویس بدو بدو خودش رو میرسونه به افراسیاب و میگه : اونبار سیاوش رو کشتی برات درس عبرت نشد ؟ اگه این کار رو بکنی باز بین توران و ایران جنگ راه میوفته. افراسیاب حرف پیران رو گوش میده و به جای کشتن بیژن میندازتش توی یه چاه ، منیژه هم که دیگه از قصر بیرونش کرده بودند شب تا صبح کارش شده بوده بشینه سر چاه بیژن.

این اخبار به گوش کیخسرو میرسه . اول گرگین رو میندازه توی زندان و بعدشم میفرسته سراغ رستم تا بیاد بره بیژن رو نجات بده.رستم میاد و میگه اینبار با خون و خون ریزی نمیشه کاری از پیش ببریم ، من کلک میزنم و قیافه تاجر ها رو به خودم میگیرم و میرم در توران تا بیژن رو نجات بدم.

رستم میرسه توران و منیژه که میفهمه یه تاجر ایرانی آمده بدو بدو میره پیشش و سراغ گیو و رستم رو ازش میگیره. رستم به روی خودش نمیاره که رستم ولی به منیژه یه سبد غذا که توش یه نشانی هم از خودش گذاشته بوده میده .منیژه سبد غذا رو میبره میندازه توی چاه بیژن. بیژن وقتی آرم مخصوص رستم رو میبینه به منیژه میگه این که دیدی رستم.منیژه دوباره برمیگرده پیش رستم و نام و نشون بیژن رو بهش میده. رستم بهش میگه سر چاهی که بیژن توش اسیر شده شب که شد آتش روشن کن تا ما بیایم و نجاتش بدیم. شب میشه و بیژن رو نجات میدن.بعد از این اتفاق هم یسری جنگ و جدل اتفاق میوفته که دیگه توضیحش خیلی طولانی و ما کاری بهش نداریم.اما بعد از این جنگ و جدل ها بیژن با منیژه برمیگردن پیش گیو و تا آخر عمرشون خوش و خرم زندگی میکنن.

میدونیم قراره ایران گردی کنیم ولی خب شاهنامه قسمتی از هویتمون و این شبها میخوایم به بهونه استانهای مختلف راجع به چیزهای مختلف حرف بزنیم.پس اگه یه وقتای خیلی از بحث خارج میشیم ما رو ببخشید و حتماً بهمون بگید تا حواسمون رو بیشتر جمع کنیم ولی تا یه جایش رو هم بر ما ببخشید و بذارید به حساب حرفهای بین راهی همسفران.

خب دوستان اتوبوس ایرانگردیمون رسید به تپه ی در دامنۀ جنگلی از کاج و سرو درست دم در آتشکده اسپاخو کنار روستای به همین نام که در ۱۱۵کیلومتری جاده بجنورد گلستان و 65 کیلومتری شهر آشخانه است.ما دوست داشتیم بدونیم چرا به این شهر میگن آشخانه اما چیزی متوجه نشدیم. تنها چیزهای که راجع به این شهر فهمیدیم این بوده که اگه از سمت شمال بخوایم بریم مشهد اولین شهری که در استان خراسان شمالی واردش میشیم همین شهر که اون هم بخاطر ساختن یه پل غیر همسطح در ورودیش باعث میشه اصلاً واردش نشیم و خب اگه آدمهای باشیم که برامون مقصد مهمتر از مسیر باشه ، شاید اصلاً متوجهش هم نشیم.اما این شهر بخاطر منابع آبیش که از کوه های آلاداغ سرچشمه میگرن ، فضای مناسبی برای کشاورزی و دامپروی داره.خب از بحث آتشکده دور نشیم.

آتشکده اسپاخو کهن ترین سازه باستانی و پابرجای استان خراسان شمالی است.که از دوره ساسانیان به جا مونده و سندش هم سنگ های لاشه و ملات ساروجی است که در ساختش استفاده کردند.اهالی محل میگن اینجا کلیسا است ولی نبود مسیحیانی در اون دور و بر این ماجرا رو یذره رد میکنه. در ضمن وجود شکل دایره‌ای محراب ، آتشدان و سوراخ‌های درون سقف گنبد که روزن‌های برای خروج دود هستند . اونجا رو بیشتر یه آتشکده معرفی میکنه.در زبان پهلوی به اسب ، هسپ یا اسپ میگفتن و همین یعنی در اون اطراف در زمان های قدیم اسب پرورش میدادند.

آخرین مطلبی که امشب میخوایم بگیم راجع به شیروان پایتخت قوم پارت هست ، که آلان دومین شهرستان بزرگ استان خراسان شمالی است.

این شهر قدمتش خیلی زیاد و این رو گور های زرتشتی و آثار باستانی کشف شده اثبات میکنه. اوج رونق این شهر در زمان خوارزمشاهیان بوده. در زمان شاه عباس ، ازبک ها میخواستن حمله کنن برای همینم عشایر کرد رو میفرستن اونجا تا دفاع کنند.

در سال 1308 هم یه زلزله اساسی اونجا رو کن فیکون میکنه و بعدش با سیستم های نوین شهرسازی اونجا رو کاملاً بازسازی میکنند.

آخرین حرف هم اینکه این استان هم مثل دیگر خراسان ها از معادن فعال زیادی برخورداره.

پ.ن:

ممنون که امشب هم با ما بودید

التماس دعا

ادامه نوشته

خراسان رضوی

 وقتی داریم این پست رو تنظیم میکنیم ، بازی تیم ملی  1998و 2014 در حال برگزاری است.

راستش رو بخواید نمیخواستیم این پست رو هم با فوتبال شروع کنیم ،ولی این هم زمانی وادارمون میکنه از دوتا بازیکن ... که نه ... از سه تا بازیکن توی این پست یاد کنیم.

نفر اول : خداد عزیزی زننده گل تاریخی ایران به استرالیا است .که عمراً اگه بتونید یه ایرانی پیدا کنید که تصاویر این گل رو ندیده باشه.خداد متولد اولین روز مرداد ماه سال 50 در شهر مشهد.و در سال 1996 به عنوان بهترین بازیکن آسیا انتخاب شده و همه ی ما به اسم غزال تیزپا میشناسیمش.

نفر دوم : رضا قوچان نژاد . با اینکه رضا هم گل صعود تیم ملی به بازی های جام جهانی در پیش رو زده و برامون خیلی عزیزه ، اما تعارف که نداریم اون حس ذوقی رو که هنوز هم که هنوزه با شنیدن اسم خداد تومون زنده میشه رو برامون اسمش به ارمغان نمیاره.بلاخره 8 سال یکبار به جام جهانی صعود کردن اون تب 20 سال نرفتن رو در ما پایین آورده . هزاریم صعود کنیم ، گل بزنیم و خوشحال بشیم بازم مزه ی اون 98 ی یه چیز دیگه است.اما رضا هم متولد 29 شهریور ماه سال 1366 در مشهد است.

حالا فهمیدید چرا امشب از این هم زمانی سواستفاده کردیم . خب بله دیگه امشب مهمون امام رضا(ع) هستیم.کسی که حرمش در سال 30 تا 35 میلیون زائر داره.جوری که تخمین زدند و گفتن هر ایرانی تقریباً هر سه سال یکبار قسمتش میشه بره پابوس امام.البته این فقط یه تخمین آماری است و همه ی ما میدونیم که خیلی ها توی این کشور هستن که به قول قدیمی ها تا شاه عبدالعظیم هم نرفتن ، چه برسه به مشهد دیگه .

استان خراسان رضوی که اسمش رو از امام رضا(ع) وام گرفته ، پنجمین استان بزرگ کشورمون هست و شهر مشهد مرکز این استان دومین شهر پرجمعیت کشورمون بعد از تهران ، توی یه چیز دیگه هم مشهد بعد از تهران قرار گرفته و اون قطبیت تولید خودرو است.البته اقتصاد مشهد وابسته به خودرو نیست و این صنعت چندمین صنعت در آمدزاش هست. اقتصاد مشهد بیشتر بر روی زعفران ، زرشک ، نبات ، آجیل و خشکبار بنا شده. از طرف دیگه هم چرم صنعتی و فرشش زبان زد هستند.اسم چرم آمد.خوبه یه اطلاعات خیلی مختصر راجع به این صنعت در آمد زا و خب در بعضی  مواقع ضد محیط زیستی با هم تبادل کنیم.

پوست گاو ، گوسفند ، بز ، شتر مرغ ، مار و ... بعد از فرایند دباغی تبدیل میشن به یه ماده پایدار و منعطف به اسم چرم که صنعتش به طور کامل از صنعت خز جداست.اگر این تولید با در نظر گرفتن مصرف گوشت این حیوانات انجام بشه ضرر چندانی به محیط زیست وارد نمیکنه اما در رابطه با حیواناتی مثل سوسمار، مار و ... یه مقدار این صنعت اگر تولیدش بی رویه بشه آسیب رسان میشه.

میخوایم یه چیزی هم بگیم که خب خودمون وقتی خوندیمش خیلی حالمون یجوری چندشی شد.

یه شرکتی توی انگلستان آمده و مطایق قرارداد با افراد داوطلب، پس از مرگشان با پوست آنها کمربند، کیف و کفش از چرم انسان تولید میکنه و با قیمت بالا به صورت محدود به فروش میرسونه. ما اگه روزی خیلی هم از زور پولداری ندونیم چه کنیم ، فکر نکنیم سراغ تهیه چنین چیزی بریم. شما رو نمیدونیم.

خب حالا که حرف از مرگ شد بریم سراغ یه فیلسوف ، ریاضی دان ، ستاره شناس و رباعی سرای ایرنی اهل نیشابور دوره سلجوقی که اون کسی نیست جز حکیم عمر خیام.اگه با مرگ یادش افتادیم نه اینکه شعرهاش از مرگ ، اتفاقا شعرهاش از فلسفه زندگی میگه و تو رو وادار میکنه به اندیشیدن حتی به مرگ.چنین فرزانه ی متولد 28 اردیبهشت سال 427 و در 12 آذر 510 درگذشته. اینکه ما آلان میتونیم آنقدر دقیق از تاریخ استفاده کنیم هم مدیون همین بزرگ مردیم.

بهتون پیشنهاد میدیم اگه روزگاری گذرتون به نیشابور افتاد اصلاً باغ زیبایی رو که مقبره خیام اونجا هست رو از دست ندید و پیشنهاد بعدی ما بهتون اینه که اصلاً نیشابور رو محل گذر قرار ندید ، بلکه یکبار برای تماشای این شهر تاریخی که در دوره طاهریان و سلجوقیان پایتخت کشورمون بوده و در دوره ساسانیان توسط شاپور اول ساخته شده رو مقصد سفرتون قرار بدید.

اسم شاپور اول آمد خوبه بدونید نیشابور یعنی " ساخته نیک شاهپور" و این ساخته نیک در قرن 11 میلادی هشتمین شهر پرجمعیت جهان بوده.

اسم نیشابور که میاد محال ایرانی ها و یا حتی جهانیان یاد فیروزه اش نیوفتند. تکلیف ما دخترخاله ها که دیگه معلومه. وقتی کار اجدادی خانواده پدری مادران ما فیروزه تراشی بوده نمیتونیم خیلی راحت ازکنار این اسم رد بشیم ، هرچند که دیگه حالا کسب و کار هیچکدوم از نزدیکان ما این نباشه.

مهم‌ترین معدن فیروزه در ایران در شهرستان نیشابور میباشه . که از بیش از ۲۰۰۰ سال پیش استخراج می‌شده.برای همینم شهر نیشابور به شهر فیروزه هم شهرت داره و یکی از سوغاتی های مقبول این شهر و مشهد همین فیروزه است.میگن فیروزه سنگی زنده است و نسبت به روغن و مواد شیمیایی مانند مواد شوینده بسیار حساسه  و رنگ اون رو تغییر می‌ده . برای بهتر شدن رنگ آن بهتر است آن رو در روز به مدت چند ساعت  در یک لیوان آب گذاشت.

از شغل خانواده مادری گفتیم و بد نیست دوباره برگردیم به مشهد یعنی شهر اجدادی خانواده مادریمان.البته نه خود شهر بلکه آرامگاه خواجه ربیع که در حاشیه شمالی شهر مشهد قرار داره.این آقای ربیع بن خثیم یکی از سردارهای حضرت علی(ع) بوده و یه نسبت فامیلی هم با معاویه داشته . آخر عمرش که اختلاف این دو نفر زیاد شده بوده این آقا برای اینکه از قیل و قال دور بشه، پا میشه میره خراسان ، در همونجا فوت میکنه و دفن میشه.در زمان شاه عباس اول به توصیه شیخ بهایی برای ایشون مقبره ی میسازن که 18 متر ارتفاع گنبد فیروزه ایش هست و دیوارهاش هم با نقاشی های طلایی تزئین شده.دوتا تابلوی از علیرضا عباسی خوشنویس عهد صفوی هم در اونجا به یادگار مونده.حالا با خودتون نگید اینها هم رفتن گشتن گشتن به چه جای گیر دادن ، دلیل اهمیت اینجا برای ما نه این آقای خواجه ربیع ؛ که پدربزرگمون ، مادربزرگ ، پدربزرگ ،عمو و عمه مادرانمون هستن که در قبرستان اطراف این مقبره دفن هستند. امیدواریم یه فاتحه برای رفتگان ما بفرستید.آخه از سالگرد قمری فوت پدربزرگمون هم فقط یکی ، دو روز میگذره. همونطور که از تاریخ تولد قمری الهاممون یکی ، دو روز میگذره.

الهام متولد دهمین روز ماه رمضان سال 1367 هست. یعنی درست روزهای که تهران موشک بارون میشده.فامیل ما هم مثل خیلی های دیگه اون روزها از تهران دور میشن و کجا بهتر از مشهد.همین میشه که الهام متولد بیمارستان امام رضا(ع) مشهده ، که قدیمی ترین بیمارستان این شهره.

اول پست اگه یادتون باشه گفتیم میخوایم از سه تا فوتبالیست مشهدی حرف بزنیم. دوتای اول که خب زننده های گلهای صعود به جام جهانی بودن و مشهدی همینم  تکلیفشون رو معلوم میکرد.ولی این سومی که میخوایم ازش یاد کنیم ، شاید در نظر خیلی ها اصلاً گلی به سر فوتبال این مملکت نزده باشه ، اما مشهدی است و برای ما عزیزه . یه دلیلش هم شاید همین مکان تولدش باشه که بیمارستان امام رضا(ع) است.اون کسی نیست جز علیرضا نیکبخت واحدی. متاسفانه علیرضا سالهای گذشته اصلاً روزهای خوبی رو توی زمین چمن پشت سر نذاشت و تمام آرزوهای خوبی رو که تمام ایرانی ها بعد از دیدن بازی های فوق العادش در مقدماتی جام جهانی 2002 داشتن رو با یسری بچه بازی به باد داد.امیدواریم برگشتن دوبارش به استقلال سرآغاز روزهای خوبی باشه و حواشی اینبار دیگه لااقل دست از سرش بردارند تا سالهای آخر بازیش رو برای هممون خاطره انگیز کنه.(لازم به ذکره که ما استقلالی نیستیم ولی مثل سالهای قبلتر دلمون میخواد توی همه ی بازی ها علیرضا گل بزنه ، اما توی داربی گلم که زد باز پرسپولیس ببره!)

خب دیگه ببخشید پست امشب خیلی از این ور به اون ور بودش و خیلی هم طولانی.فقط یه چیز کوچولوی دیگه بگیم و بریم. اونم اینکه بزرگترین نیروگاه خورشیدی کشور در شهر مشهد و یکی از ویژگی‌های مهم این نیروگاه استفاده از سیستم ردیاب خورشید است که توان تولید برق را تا ۲۰ %  افزایش می‌ده. شهر مشهد اولین و تنها شهری هم هست که اقدام به تولید کود گرانوله (نوعی کود آلی گوگرددار) در کارخانه کمپوست نموده که برای حفظ محیط‌زیست و کشاورزی پایدار کمک مفیدی است. راه اندازی کارخانجات بازیافت در شهر مشهد ۲۰ درصد از مشکلات زیست محیطی این شهر را کاهش داده.

امیدواریم هرکی راهی سفر به مشهد شد، وقتی نگاهش به گنبد طلا افتاد یادی هم از ما بکنه.

خراسان جنوبی

نمیدونیم شما هم مثل ما و خانم شیرزاد ساختمان پزشکان همیشه بیرجند ، بجنورد و بروجرد رو قاطی میکنید یا نه؟! ما که اینجوری هستیم و هر وقت اسم یکی از این شهر ها میاد ناچار میشیم یه چند لحظه ی کلیه اطلاعات جغرافیاییمون رو پردازش کنیم تا بفهمیم کدوم به کدومن و کجا به کجان.

امیدواریم توی این دوره ایران شناسی یه جوری لااقل این سه تا شهر ملکه ذهنمون بشن که دیگه از این به بعد قاطیشون نکنیم.

برای بیرجند 6 تا معنی آوردن که ششمی از همه قابل استناد تره اینطور که کارشناسان میگن.بیرجند یعنی نصف شهر/نیم شهر ، شهر بلند ، شهر چاه ، شهر طوفان ، برزن و یا طبق نظر آقای لباف خانیکی  بیرجند مرکب از دو جزء "بیر" و "جند" است. "بیر" در پارسی باستان به معانی رعد و برق، صاعقه و طوفان و "جند" که معرب کند به معنی مکان و شهر است. که خب با توجه به اسم بقیه شهرهای دور و برش در زمانهای دور مثل تاشکند ، خجند ، سمرقند و ... به نظر میاد تعبیر درست تری باشه.

بیرجند اولین شهر ایران که سازمان آبرسانی توش دایر شده . اسم این سازمان بنگاه آبلوله بیرجند بوده واز سال 1302 تا همین سال 72 مشغول فعالیت.همیشه بدی حاکم ها و مسولین رو توی بوق و کرنا میکنیم ولی از خوبی هاشون شاید حتی درگوشی هم چیزی نگیم. همین بنگاه آبلوله به همت حاکم وقت محمدابراهیم علم یا همون شوکت الملک دوم ، سرپا میشه.این محمد ابراهیم خان کارهای دیگه ی هم مثل تاسیس سومین مدرسه ایران ، یعنی مدرسه شوکتیه در بیرجند و سومین فرودگاه کشور در همین شهر رو در کارنامش داره.

اگه فامیلیش داره بهتون چشمک میزنه باید بهتون بگیم بله درسته ایشون پدر اسدالله علم ، نخست وزیر سالهای 41 و 42 کشورمون هستند.

این چند خطی که خوندید از ما براتون یه طرفدار سینه چاک خاندان علم نسازه.ما فقط چندتا از کارهای خوبشون رو گفتیم و شاید در کارنامه ایشون ، پسرشون و کلیه تیر و طایفشون که اتفاقاً حسابی هم همه از اول در مقام قدرت بودند ، کلی ساخت و پاخت به چشم بخوره که در اینجا ما هیچ کاری بهشون نداریم .

از نگاه جزئی به مرکز استان میخوایم دست برداریم و بریم سراغ کل نگری به استان جوان خراسان جنوبی که از نظر مساحت سومین استان کشورمون و از نظر جمعیت 28 می.شاید این تراکم پایین رو بشه با شرایط اقلیمیش توجیه کرد. آخه ۲۲٫۷ درصد این استان بیابانی، ۶۳٫۳ درصد مراتع بیابانی، ۷٫۲ درصد مراتع خوب و متوسط و ۶٫۸ درصد جنگلی است. متاسفانه این استان، جزء کانون‌های بحرانی فرسایش بادی هم هست.

اما با این وجود میشه پز زرشک و عنابش رو داد.95% از تولید زرشک دنیا در شهرستان قائنات همین استان اتفاق میوفته.راستی بچه ها میدونستید زرشک  باعث پائین آمدن تب، کاهش تورم و فشار خون میشه ؛ تازه به تنظیم ضربان قلب و انقباض عضلات قلب هم کمک می‌کنه. آلان حتماً دارید با خودتون میگید کاش میشد به بازار هم کمی ازش خوروند تا شاید اونجا هم اثر کاهش تورمیش دیده میشد!!!

راجع به زرشک ما خودمون اطلاعات بیشتری داشتیم ،چون میخوریمش ولی عناب از اون دست چیزهای است که شاید خیلی ها مثل ما نخورنش . خوبه راجع بهش بدونید در طب سنتی چین و کره به عنوان دارویی که سبب کاهش اضطراب می‌شه و تقویت کننده معده ، طحال و سیستم گوارشی است ازش استفاده می‌کنند. عناب خون را تصفیه و سموم را از بدن دفع می‌کنه، سبب روشنی پوست میشه و از بروز مشکلات قلبی هم جلوگیری میکنه.راستی از دندون ها هم در برابر پوسیدگی محافظت میکنه.

یه هسته کوچولو هم داره که اگه بزاریمش روی زخم ها زودتر خوبشون میکنه.

با این حساب یعنی یه تنه کار  کرم رژودرم ، حلزون و ... رو انجام میده!

خب دوستان ببخشید که از بحث ایران شناسی به بحث طب سنتی رسیدیم.اما حالا که از بحث اصلی دوریم بد نیست یه سر هم به معادن استان بزنیم آخه این استان از نظر معدن بسیار غنی است.تنها ذخایر منیزیت ایران توی شهرستان های بیرجند و سربیشه این استان قرار داره. تنها ذخیره و بزرگترین منبع آزبست کشور هم توی معدن حاجات نهبندان هست. تازه معادن مهمی مثل بنتونیت ، گرانیت ، گل سفید ، بازالت ، ولاستونیت ، کائولن ، تراورتن ، فلدسپات ، بوکسیت ، مارن ، گچ ، آهک ، دولومیت ، مرمریت ، خاک صنعتی ، سنگ لاشه و توف   هم توی این استان در حال بهره برداری هستند.

از همه ی اینها جهانی تر هم معدن مس قلعه زری واقع در جنوب غرب این استان و در شهر خوسف است ؛ که عیار طلاش حسابی بالاست.

باز برمیگردیم به استانی که چه سر استان شدنش و چه سر گسترشش حسابی قهر و قهرکشی ، و ناز و نازکشی بوده.

از سال 42 تا سال 83 بین همه درگیری بوده سر تشکیل این استان . همه که میگیم یعنی همه ها از مردم بگیرید تا مسولین.تا بلاخره وقتی انتخابات مجلس سال 83 تکلیفش معلوم میشه ، بخت این استان هم وا میشه و با سه تا شهرستان کارش رو شروع میکنه.غرض از تقسیم خراسان به سه تا استان ، سبک شدن فعالیت های سیاسی بوده و نه دردسر بچه ها سرزنگ جغرافیا ؛ پس با سه تا شهرستان اوضاع بهبود پیدا نمیکنه.

از یه طرف گنابادی ها میگن یا ما مرکز استان جدید میشیم و یا نه میمونیم در استان خراسان رضوی. از اون طرف هم طبسی ها قید استان خراسان رو میزنند و میرن با یزدی ها اما فقط تا آخرین روزهای سال 91.

قائنی ها هم مثل گنابادی ها میخواستن بمونن توی استان رضوی که با کلی پا درمیونی بلاخره رضایت میدن و میان به تیم جنوبی ها میپیوندند. بعد از قائنی ها نوبت میرسه به فردوس که اینجا کار با ریش گرو گذاشتن جلو نمیره و به خون و خونریزی میکشه . یه چند سالی فردوس تیکه تیکه راضی میشه که بیاد به تیم جنوب و بلاخره در سال 86 و با لب و لوچه آویزون بعضی از مردمش ، فردوس هم کاملاً به استان خراسان جنوبی اضافه میشه.این استان همچنان در حال رشد و اگه گناباد و بجستان هم روزی بهش بپیوندن دیگه خیالش راحت میشه.

خیال شما هم راحت باشه که این دیگه آخر پست خراسان جنوبی ما بود ، اما هنوز شب دراز است و قلندر که همانا ما دخترخاله ها باشیم ، بیدار.

ادامه نوشته

چهارمحال و بختیاری

خوشبختانه شانس اینکه یکبار مهمان این استان کوهستانی زیبا بشیم رو داشتیم و باید اعتراف کنیم تا امروز سبزی به خوش رنگی سبزیی اونجا ندیدیم.

هوای فوق العاده به همراه طبیعتی معرکه  اولین چیزهای است که به محض شنیدن اسم چهار محال وَ بختیاری به یادمون میاد.

" وَ " زیر این وَ خط کشیدیم تا راجع بهش مفصل حرف بزنیم ، آخه اینطور که معلومه این یه واو ناقابل کلی اونجا برای خودش ارزش و اعتبار داره .

شاید اکثر ماهایی که توی اون استان زندگی نمیکنیم و پیوندی هم باهاش نداریم ، توی مکالماتمون از واژه های چهارمحالِ بختیاری ، چهار محال و یا بختیاری خالی استفاده کنیم.ماها بدون قصد یا نیت خاصی این کار رو فقط محض روان شدن حرف انجام میدیم . اما مثل اینکه یسری مریض عشق تفرقه افکنی وجود دارند که با حذف اسم یه قوم میخوان اون قوم رو جِز بدن و بعدش هم درگیری بندازن توی اقوام ساکن استان.

محال جمع مکسر کلمه محل است و چهار محال یعنی چهار ناحیه که عبارت بودند از: لار، کیار، میزدج و گندمان .بختیاری ها هم که یه ایل قدیمی هستند و آنقدر معروفند که نیازی به معرفی آنچنانی ندارند. پس اینکه حالا یه عده بخوان بگن این گروه بیشتر حق دارند یا اون گروه ، از اون حرفهایست که بنظر ما، بیشتر جنبه ایجاد نا امنی روانی داره.

حالا برای اینکه هر از چندگاهی بخاطر اسم استان مردمش دلخور نشن . پیشنهاد  تغییر اسمش وجود داره تا هم کوتاه تر و روان تر بشه ، و هم اینجور مشکلات جانبی براش ایجاد نشه .

اگه اجازه بدید امشب از خیر تاریخ و بحثای اجتماعی  استان چشم پوشی کنیم و بریم سراغ تولیدات و بعدش هم معرفی ...

کشاورزی ، باغداری و دامداری حسابی توی این استان رونق داره تا جایی که 21% گوشت سفید(مرغ) ، 20% ماهی سردآبی ، 2.5% گوشت قرمز و 20% از بادام  مصرفی کل کشور از همین استان که از نظر مساحت بیست و دومین استان کشورمون به دست هممون میرسه.

یه وقت فکر نکنید این استان توی صنعت عقب افتاده ها ، نه اتفاقاً کارخونه های فولادشهرکرد ، فولاد فرخ شهر (قهفرخ) ، فولاد بروجن ، ورق خودرو چهارمحال ، بروجن خودرو ، لوازم خانوادگی برفاب شهرکرد ، سیمان شهرکرد ، سیمان لردگان ، گچ فارسان ، گاز کربنیک شهرکرد ، قند شهرکرد ، نساجی حجاب شهرکرد ، ریسندگی بروجن ، صنایع شیر و لبنی شهرکرد و ... همگی در این استان قرار گرفتند.

متاسفانه این استان خوش آب و هوا هم مثل خیلی از نقاط کشورمون از آلودگی های محیط  زیستی در امان نمونده و رتبه اولش در میانگین بارش سالانه رو از دست داده و حالا در رتبه یازدهم کم بارش ترین ها قرار گرفته.معنی این اعداد خیلی واضح .... خشکسالی داره از راه میرسه!شاید هم از راه رسیده. آخه وقتی زاینده رود خشک میشه نباید دنبال دلیلش در مسیر گشت بلکه باید رفت سراغ سرچشمه.

چشمه دیمه، سرچشمه اصلی زاینده رود قبل از ایجاد تونل‌های کوهرنگ بوده .این تونل ها رو ساختن تا  آب چشمه کوهرنگ که از دامنه‌های 'زردکوه' سرچشمه می‌گیره و بعد  از پیچ و خم فراوان به دریاچه سد کوهرنگ می‌ریزه از این تونل ها رد بشه و وارد زاینده رود بشه.البته این ساختن رو به همین راحتی ها نخونید خودش تاریخی داره برای خودش که در ادامه حتماً یه خلاصه ی رو ازش براتون تعریف میکنیم.

اما آب چشمه دیمه از گواراترین آبهای جهان است وخواص درمانی از قبیل جلوگیری از پوسیدگی دندان و درمان سنگ کلیه  هم دارد.

خب برگردیم سر تونل های سه گانه ی  کوهرنگ.


آب کوهرنگ یکی از سرچشمه‌هایکارون بوده و پیوستن آن بهزاینده رود بخاطر نزدیکی سرچشمه این دورود از گذشته مد نظر بوده.  شاه طهماسب اول ماموریت پیوستن این دو رود رو به حاکم اصفهان میسپره. و قرار میشه با کندن مسیری در کوه کارکنان این کار انجام بشه. ولی از اونجایی که از قدیم الایام تا یه شاهی ، مدیری و چیزی میرفته و بعدی میومده کل کارها میخوابید و به دست فراموشی سپرده میشده این کار هم بی سرانجام اون زمان رها میشه ،بعدش در زمان شاه عباس اول هم یه کارهای میشه ولی نه خیلی .تا اینکه جنگ جهانی دوم هم تموم میشه و کار این تونل سپرده میشه به مهندسان مشاور الکساندر گیپ ، تونل اول در سال 1332 به بهره برداری میرسه.تونل دوم هم که مهندسان مشاور سوگرا ساختن  در سال 64 به بهره برداری میرسه و اما تونل سوم از سال 77 عملیات اجراییش شروع شده و تا همین آلان که ما در خدمت شما هستیم همچنان ادامه داره.البته باید بگیم کار تونل سوم دست بروبچه های مهاب قدس خودمون که براشون آرزوی موفقیت توی همه ی پروژه هاشون رو داریم.حالا که اسم مهاب قدس آمد بد نیست به عنوان یکی از بزرگترین مشاورهای صنعت آب در کشورمون ،  یه مروری هم روی کارهای این شرکت تحریم شده داشته باشیم. در سال 62 دو شرکت «خدمات مهندسی آب (مهاب)» و «عمران زمین و توسعه منابع آب»  ادغام میشن و یه شرکت نیمه دولتی رو زیر نظر وزارت نیرو تشکیل میدن که تا امروز 1100 طرح عمرانی رو انجام دادند.عمده فعالیتشون هم سد سازی است و یه چیزی نزدیک 200 تا سد برای کشورمون ساختن. نمیخوایم به سد سازی های بی رویمون افتخار کنیم که اتفاقاً همین سد سازی ها خیلی از مشکلات محیط زیستی رو برامون به ارمغان آورده ولی افزایش شهر نشینی ، در کنارش افزایش مصرف آب و هزاران هزار اتفاق دیگه ، چاره ی جز سد سازی لااقل در نگاه اول و در کوتاه مدت نذاشته.باز میخوایم حرف های این چند شبمون رو تکرار کنیم. مشکلات وقتی کلان میشن دیده میشن ، جیغ ما رو در میارن ، مطالبات ما رو از دولت ها ایجاد میکنند . اما این مشکلات کلان از رفتارهای جز و خرد تک تک ما چه در مقام یک مسئول و چه در مقام یک شهروند معمولی شکل میگیرند.

کاش توی این شبها که داریم تمرین بندگی میکنیم تا به شبهای قدر و حساب و کتاب برسیم یه نیمچه نگاهی هم به این رفتارهای کوچکمون بندازیم که مبادا اون دنیا خیلی ها از نسل های بعدمون جلومون رو بگیرن و بگن : بنده ی خدا با میراثی که خداوند برای ما به دست تو سپرد چه کردی؟!!!